خودمانی می نویسم
نه از درد هایم گله دارم ، نه از دوریم ...
تنها به همین قطره اشکی که به هوای تو میریزم سبک میشود دلم .
و همین بس برایم که همیشه زیر پرچم سیاه تو که مینشینم ، به حرمتش ، سیاهی چهره ای را که گاهی تو را از یاد میبرد ، گاهی خدا را ، گاهی خود را ... نمیبیند
بی صدا گریه می کنم برای غم هایی که آنقدر بیصدا نشستند روی دلم تا هیچکس نشنود هیاهوی وجودی را که میشکند زیر این سکوت ...
من بی قرارم
این روزها که میرسد من بی قرارم
دلم را فقط اشک هایی سبک می کند که در ماتم خود میریزم
به عزای خودم باید بنشینم به عزای مردم
وقتی غریبی تو را حتی در این روزها هم حس میکنم ...
ما به اسم تو برای مشکلات روزمره دنیاییمان اشک میریزیم
تو برای سفر آنور خطمان دعا کن .
{دعا کنید ... دعا کنید ... دعا کنید ... دعایم کنید .}
چه اسم وبلاگ جالبی انتخاب کردی
الـــــــــــــــــــــــــــــــی؟!
شما هم برای ما دعا کن
کمک
کمک من به نویسنده وبلاگ نیاز دارم اگه مایل بودی یه ایمیل بفرستبه gargari22@yahoo.com
سلام سارای عزیز
به روزم
با احترام دعوتی.
سلام و درود بر دوست عزیزم
چقدر خوب است اینجا
با قلم زدن تو
قدم زدن من
راستی......
بیا و به من تکیه کن ..
با احترام دعوتید
قومی متفکرند اندر ره دین
قومی به گمان فتاده در راه یقین
میترسم از آنکه بانک آید روزی
کای بیخبران راه نه آن است و نه این
این رباعی بیربط رو نوشتم
که بگم :
به روز شدم
و منتظر نقد و نظر دوستانم هستم
سلام
با احترام و سپاس
مهسا زهیری
خیلی زیبا می نویسین
ممنون
دعا ..دعا..دعا..
سلام
بی نهایت سپاس از محبت همیشگی ات
شادباشی دوست خوبم.
سلام
واقعا تحت تاثیر قرار گرفتم
ممنون
دلدادگیهایتان برقرار
دعوتید به چند پیک غزل
مدتها بود که از دعوتت محروم بودم شعر را خواندم ومی بینم که در زبان رگه های پیشرفتت را
زنده وسر بلند باشی