الهه شرقی نام توست

زاده ی کویری و از نسل  آفتاب 
تازه می فهمم تعجبی ندارد که دستانت همیشه گرمند !
تو ، دختر کویری ، الهه شرقی نام توست !
ببخش که من به اشتباه نام تو را بر خود نهاده ام !

 

سارا.ت

نامردی

زندگی زندان یخ زده متروکیست  

که من بی هیچ اراده ای مجبور به تحمل آنم  

خدایا کمکم کن که اگر تو مرا تکیه گاه نباشی  

نامردی این نامردمان کمرم را خواهد شکست ...! 

 

 

بهانه

شاید من، نه ، ولی چشمانم .... چشمانم عجیب دلشان برای چشمان تو تنگ شده ! 

اینجا نیستی و حالا دلم تنگ و دستانم حریص نوشتنند ... !

 اگر تو نباشی و دلم بگیرد ، نوشتن بهانه نمیخواهد ...  

فضای تهی از تو خود بهانه ایست برای از تو نوشتن ! 

دلم عجیب گرفته است .. .!

امشب پناه خواهم برد به بی ربط ترین نقطه اتاقم و بی بهانه تر از همیشه خواهم گریست !