برای نوشته هایم

 واژه روی واژه

 دل روی دل 

بهانه های شادی و غم در هم ...

روزهای زیادی دیده اند

این سطر های خیس ...

این شعر های تر !




می نویسم یعنی بهانه ای هست .

برای غم ، شادی ، زندگی باید نوشت

تا زود بگذرند از سر ثانیه هایی که حبسمان کرده اند در این زندان زمان.


از تو از او ، ازمردم باید نوشت تا نوشته هایت مرهمی باشد بر زخم هایی که میزنندو میروند...

و یا خطی باشد بر خاطراتشان ، بر جای خالیشان ...


چهار سال و 4 روز می گذرد از عمر کودکم!! مادریم سخت تر شده و کودکم این روزها سرکش تر ...



ممکن شو

راستش را بگو

راه به قلب زمین برده ای

یا به ماه؟

یا من شک کنم به گرد بودن زمین

بعد از اینکه عمریست

خلاف هم میرویم ؟


این وقت شب

همه "فرض محال" ها خوابیده اند !

             پس بیا پرواز کنیم

             تا آن کوچه ای  که دیوارش

             فقط رد انگشتان مارا کم دارد ...


             اصلا بیا تا خود خاطراتمان بدویم

             تا خط خطیهای سفید تخته سیاه

             تا سرود صبحگاهی "ای ساربان".


کاش می فهمیدی

ابر دلتنگی من

سخاوت هر آسمان گرفته ای را به سخره میگیرد.

از بهار چشمان تو چه کم میشود اگر تو هم

تشنگی این واژه ها را چاره کنی کمی ؟


من از بیداری فرض های محال میترسم

تو را به حرمت آن روزهای بیدرنگ

بیا و لطف کن

میان این همه محال "ممکن" شو!