بهانه

حتی خبر هایی را که شنیده ام ، نشنیده میگیرم تا تو
بهانه ای برای آمدن داشته باشی ... قاصدک ...!!!

راز خطوط

هر بار که برای نوشتن قلم به دست میگیرم وصفحه ای از دفترم را می گشایم ، رقص خطوط را در مقابل چشمانم میبینم !

احساس میکنم خط های دفتر آرام و قرار ندارند . گاهی فکر میکنم بعد از این همه نوشتن دیگر خطوط دفتر میدانند از چه و از که می خواهم بنویسم ! کاش بودی و می دیدی  که من هرشب تو را به واژه تبدیل میکنم و به آنها می سپارم ! دیگر نام تو را از حفظ شده اند ! واژه هایی که تو را در بر دارند را دوست دارند!

  آنها میدانند که واژه ها تو را در خودشان جای داده اند بخاطر همین هرشب مشتاق در آغوش گرفتنت هستند!

گاهی به تو حسودیم میشود ...! خنده دار است نه؟؟؟ چون فکر میکنم دفترم تو را هرشب در کنار خود دارد ولی من نه...!

کاش تو فکری برای بیقراری دفترم بکنی ، کاش روزی دفترم تورا ببیند واحساس عاشقانه ی هرشبِ من وخودش را برایت بگوید ...!   

ای کاش ...