مرداد روزهای زمستانی ام تویی...


 نبودنت گاهی

شاعرانه ترین عاشقانه های جهان را رقم میزند .

این همه پریشانی اما

می ارزد به تسخیر واژه ها

می ارزد به نگارش چشمان تو...


از اینهمه دیوانگی مستمر

کدام واژه را

صرف زکات ثانیه های بی تو بودن کنم

که شعرم حلال باشد ؟


دست به کجای قصه ببرم

که بودنم را زمین تاب بیاورد ؟


عاشقی را در حنجره کدام پاییز فریاد بزنم

که زمستان هوای بدجنسی به سرش نزند ؟


خطوط دستانت را حفظم

قلم که بدست میگیرم

صفحه مالال تابستان میشود 

مرداد روزهای زمستانی ام تویی

تو...


پیرمرد بی حواس

 1

 زمستان  که حواسش  

پرت جوجه های آخر پاییز میشود

دخترک بهار  

دل میبرد از کوچه های شهر  

 

 

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

زمین

صبح وشب دارد

روی پاشنه اش میچرخد  

اما کسی از در  

داخل نمیشود...