این روزها رفتنیست...

در سایه سار این همه خورشید رنگ رنگ

جایی برای دلربایی باران نمانده است

از شب گذشته ایم و طوفان به سر رسید

اما دریغ که رنگین کمان نمانده است.


هرشب در انتظار کسی از دیار دوست

تندیس می کنم از واژه  چیزی را

چیزی که اندکی فقط اندکی شبیه توست 


حرفی برای این همه انسان در به در بزن

حرفی برای سوگ درختان بی نسیم 

از واژه قد بکش

میان سطورم قدم بزن

در وصف روزهای نیامده شعری قلم بزن


ما با تو هم قدم کوچه های روشنی هستیم

با دست های تو که میراث زندگیست

این روزهای تیره تقویم رفتنیست ...