شهریار کوچولوی من از آسمان می آید

من فقط یک "دوست" میخواهم 

که بیاید در پاییز خاطراتم قدم بزند

و روی  برگ های زرد دلتنگی راه برود 

و من از دور تماشایش کنم ...

و این سهم زیادی نیست !

.

.

من فقط یک "دوست " میخواهم

اهلی هم اگر نبود ، نبود! 

قول میدهم زیاد نزدیکش نشوم .



پ ن: لئون ورث(کسی که آنتوان شازده کوچولو را به او تقدیم کرده) 6 ماه پس از مرگ آنتوان کتاب به دستش رسید !!!و آنوقت بود که  فهمید آنتوان چه کرده. 

چند روزی هست حسابی فکرم به این است که ورث بعد از خواندن این کتاب چه قدر گریه کرد ؟؟

دقیقا بدون عنوان

به آوای بی صدای تنهایی ها:



زمستان نزدیک است 

حالا که رفته ای

کاش لا اقل ‍‍‍‍ژاکت گرم دوستیمان را

تار به تار و پود به پود

اینقدر راحت از هم باز نمیکردی !

شاید به حرمت همان هم که بود یخ نمیزدم! 


گیرم کسی پیدا شود ...

مطمئنم که ژاکتش بوی کسی دیگر میدهد !


حالا بعد این همه مدت 

لا اقل خوبی اش به این است که رنج ها  

شاعرکی از من ساخته اند !


و بغض ها

کنار واژه های از تو باوفاتر جایشان امن تر است!



من میتوانم...


می لرزم 

اما مثل یک پالتو 

      -که سرما را در ابهت خود آب می کند-  

رنج هایم را به سخره میگیرم !!

اینجا یک وبلاگ سیاسی نیست

با سلام

قابل توجه دوستان محترم: اینجا یک وبلاگ سیاسی نیست  

پس با عرض معذرت نظرات سیاسی تایید نخواهند شد . دوستان محترم بهتر است بیش از این قدم رنجه نفرمایند و با نظرات و حرف های مستند و مستدل (!!!) خودشان بیش از این مارا به فیض نرسانند .

 اینجا وادی بی ریاو پاک ادبیات است . پس به ریای سیاست آلوده اش نکنید.  پست قبلی هم یک پست سیاسی نبود دردلی بود و دفاعی در مقابل دین و اعتقاد ...


یا حسین ...

کربلا بود و آسمان نیلی 

خورد بر گوش کودکان سیلی 

کم کم از یادمان مصیبت رفت 

کربلا شد دو روز تعطیلی ...!

(حسن باقری )


     امروز مظلومیت حسین بیش از پیش حس شد ، حتی بیشتر از خود صحنه کربلا... 

امروز و امشب همه سوگوارند . سوگوار بدنهای چاک چاک

و گوش های پاره ی  بی گوشواره

و صورت های تازیانه خورده ...

امشب شب غریبی یتیمان است در خرابه های شام

و رقیه گله از بدی شامی ها به بابا میکند

و امروز از ما گله خواهد کرد که چگونه غمش را فراموش کردیم و ...


     امروز کسانی ، چون شمریان صحنه ی کربلا

 که پس از جنایتشان هلهله و شادی سر دادند ،

در خیابان ها به راه افتادند و به جای ماتم بر حسین و همدردی با زینب ،

با سوت و کف ، عاشورا را به سخره گرفتند !

 

 

سنی ها برای حسین  بر سر و سینه می کوبند

ارمنی ها برای عباس سفره می اندازند

مسیحی و یهودی حاجت از دست های کوچک رقیه میگیرد

وما....

یا حسین ! ای پرچمدار آزادگی ، عاشورا زین پس برای ما هر روز است

و میگرییم ...

نه بر زخم های تنت

نه ماتم   بر تشنه بودنت

و نه عزا بر کشته شدنت

چرا که تو سیراب همیشه زند ه ای

 

 میگرییم بر مظلومیتت

چرا که امروز اینجا کربلایی دیگر بود

کربلایی  چون کربلای سال شصت و یک 

که منافق حق تو را لباس باطل پوشاند و نشان مردم داد 

و آنها با وضو و قرب الی الله برروی تو شمشیر کشیدند.!!

و امروز هم ، اینجا باطل ، لباس حق پوشیده

وچشم های بصیرت  کور شده 

ولی حق پوشیده نخواهد بود

و عاشورا پرچمی است که تا ابد از اهتزاز  باز نخواهد ایستاد. 


یا صاحب الزمان

آقا بیا ..

بیا و شمشیر حق بکش بر این باطل

بیا و پاسداری کن

 از  سبزی ِ سیادت زهرا و علی ، از سبزی ِ شهادت سرخ حسین 

و از دست نااهلان بگیر این سبزی دروغین را

و انقلابی سبز به پا کن زیر لوای پرچم سبز علوی !