ما چون دو دریچه روبه روی هم ،
آگاه ز هر بگو مگوی هم .
هر روز سلام و پرسش و خنده ،
هرروز قرار روز آینده ،
عمر آینه ی بهشت اما ...آه
بیش از شب وروز تیر و دی کوتاه
اکنون دل من شکسته و خسته ست
زیرا یکی از دریچه ها بسته ست.
نه مهر فسون ، نه ماه جادوکرد،
نفرین به سفر که هر چه کرد او کرد .
(مهدی اخوان ثالث)
نه از رومم نه از زنگم
همان بی رنگ بی رنگم
بیا بگشای در بگشای
دل تنگم...
م.امید
سلام..
زندگی باید کرد....
گاه با یک گل سرخ.....
گاه با یک دل تنگ......
گاه باید رویید در پس این باران.....
گاه باید خندید بر غمی بی پایان...
یا علی...