همیشه هر پاییز
سوزن های کاج
پایت را می دوزند به این کوچه
حتی اگر از دورترین طوفان جهان آمده باشی
یا از جایی که نه دیوار کاهگلی هست ...
نه پنجره!
پوتین های زمخت احساست را دربیار
_کاج ها به اندازه ماسه های ساحل مهربانند!_
و قدم بزن
سرتاسر این کوچه را.
اما قول بده
درست آنجایی چادر بزنی
که هر شب
عطسه های کاهگلی کسی
غمزه ماه را بهم میزند!
سارای عزیزم سلام
ممنونم از اینکه من و به خوانش شعر قشنگت دعوت کردی
خدای من !
پوتین های زمخت احساست را دربیار
کاج ها به اندازه ماسه های ساحل مهربانند!....
چقدر با احساس سرودی عزیزم از همه ی خطها ش خوشم اومد
نقد فنی بمونه برای کسانی که اهلشند و سپید رو اختصاصی می شناسن بذار من فقط لذت ببرم دوست خوبم
سلام
خوشحالم وبی هست که احساسم رابرانگیزد
شعرها ت به جعبه مدادرنگی میمونه که من بلد نیستم باهاشون قاب احساس تورو رنگ کنم ولی بااونا می تونم دلم رو خط خطی کرده شعری ردیف کنم
بازم میام شاید باشعری به شکل خودم
لحظه هایت نارنج!
سلام دوست...
تکه ی آخر ربط زیادی به کل شعر نداره
سلام
عطسه چه ارتباط معنایی با کاهگل و ماه داشت؟
سلام
معنا که زیاد است
کافیست کمی به عمق برویم ...
درود بر شما
این سروده بار عاطفی بالایی دارد اما در انتظار اتفاقی بودم که ...برقرار باشید
سلام سارای عزیز
خوندم و لذت بردم
دسترسیم به اینترنت قطع شده
و فرصتم کم
می بخشی
از لطفت ممنونم
موفق باشید
مرا به ذوق می بری تا آنجا که
که با دهان باز ..
به چنا رو برویم چون یک کاج می نگرم ..
سلام درود بر سارای عزیزم ..
زیبا بودی .. بسیار .. بسیار ...
سلام عزیز
شعرت رو خوندم و لذت بردم
کار خوبی بود
--
حتی اگر از دورترین طوفان جهان آمده باشی
ممنون
سلام ودرود
کار زیبا و دلنشینی از شما خواندم
وبسیار لذت بردم
زبان ساده و تصاویر خوبی داشت
از دعوت شما ممنون
ومرسی از حضور شما
در پناه حق
با سلامی گرم به گرمای قلبت...دوست عزیزم بعد از شبهای دراز به میخانه ام برگشتم برای اغازی دوباره وشوری تازه
با من باش که هر شب خواهم امد...که فصل باران نزدیک است..بیا دیوارها را بروبیم ...رها شویم و پرواز کنیم...ایا باز هم مرا از شرابت سرمست خواهی کرد.....؟به انتظارتم
با سلام.خوبید؟خسته نباشید.
وبلاگ پر محتوا و زیبایی دارید.و از همه مهم تر مطلبتون بود.خیلی جالب بود.
امیدوام ادامه داشته باشید.
اگه ممکن هست از به روز شدن وبتون من رو هم در جریان بزارین.
در ضمن خوشحال میشم جزء پیوندهای شما باشم.
اگه تمایل به تبادل لینک دارید بهم اطلاع بدید.
باعث افتخار بنده هست.
اگه لطف کردید من رو با عنوان فراموشی لینک کردید به منم اطلاع بدید که انجام وظیفه کنم.
پیشاپیش از لطفتون سپاسگذارم.
فراموشم نکنین.
منتظر حضور قدمهای مجازی شما هستم.
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
ممنونم ازحضورت
با سلام سارای گرامی
ممنون از دعوتتون
شعر با احساسی بود ولی به نظرم کمی در انتقال احساس ضعیف عمل میکنه
چیزی رو که البته به نظر من میرسه رو خدمتتون عرض میکنم
در سطر اول آوردن همیشه و هر یک معنا رو میرسونه و آوردن هر دو با هم مناسب نیست
استفاده از کاج با اینکه برگهای سوزنی داره ولی کاج درختی هست که معمولن در زمستون هم سبز هست و اون کار کردی که به عنوان سوزن برای دوختن باید کمی کمرنگ میکنه و همچین پوتین در ذات خود زمخت هستش و آوردن زمخت بعد از پوتین توضیحی میشه که به کار ضربه میزنه
فضای کار قشنگه ولی به نظرم نیاز به پرداخت بهتری داره
جسارت بنده رو ببخشید
منتظر اشعارتون هستم
شاد باشید به مهر
سلام سارای عزیز.ممنون از دعوتت.زیبا بود.
سلام
واقعا احساس خیلی قوی ای دارید .
موفق باشید.
------------------------------------------
هر گز از دور زمان ننالیده بودم و روی از گردش آسمان در هم نکشیده ، مگر وقتی که پایم برهنه مانده بود و استطاعت پای
پوشی نداشتم . به جامع کوفه در آمدم دلتنگ ، یکی را دیدم که
پای نداشت . سپاس نعمت حق به جای آوردم و بر بی کفشی
خود صبر کردم .
اهل شعر نیستم اما بعضی شعرا به دلم میشینه از جمله این...
قلم زیبایی دارین ...
در پناه زهرای مرضیه(س)...
سلام...
سلام
ممنون از دعوتت سارا
و عذر میخام اگه دیر شد
این طور که بر میاد تو هم کم کار شدی
کار خوبی بود با زبان راحت و صمیمی امما بودن قسمتهایی که از زیبایی کار کم میکرد
مثل
؛پوتین های زمخت احساست را دربیار؛
پیروز باشی
منتظر کارای بعدیت هستم
سلام عزیز.
باد از هر کجا که می آمد
سهمی از انقلاب طوفان داشت
زندگی رفت زندگی بکند
زندگی توی باد جریان داشت
بعد از مدتها بروزم و منتظر حضور سبزت.[گل]
سلام
کار خوبی خواندم
برقرار باشی
سلام
بعد از مدتهای مدید "آرمود" با یه کار تازه به روز شد
منتظرتانم
پیروز باشید
چقدر زیبا بود تشبیه برگ هی سوزنی شکل کاج به سوزن هایی که پای آدمها را به کوچه خاطره ها میدوزند
سلام
از این به بعد شعرهای طلوع ماه را اینجا می خوانید
لطفا آدرس قبلی را به :
http://royabagheri.blogfa.com
تغییر دهید.
**
به روزم با:
بی شک مرا دوباره به خاطر می آوری
هربار از حوالی این شهر بگذری...
[258] 3-محمد عبید گوید : به حضرت رضا ع نامه نوشتم در بارهء دیدن خدا
و آنچه عامه و خاصه روایت کرده اند ، پرسیدم و خواستم که آنرا برایم شرح دهد.
حضرت ( در پاسخ ) با خط خود نوشت : همه اتفاق دارند و میان آنها اختلافی
نیست که شناختن از راه دیدن ضروری است ؛ پس اگر درست باشد که خدا
(با چشم ) دیده شود ، به طور قطع شناختن او تحقق یابد . آن گاه این شناختن ،از
دو حال خارج نیست یا ایمان است یا ایمان نیست . اگر این شناسایی از راه دیدن
ایمان به شمار آید ، پس شناسایی در دنیا از راه کسب دلیل است ، ایمان به شمار
نیاید ؛ زیرا این شناخت ، ضد آن است ؛ پس باید در دنیا مومنی نباشد ، چرا که
ایشان خدا را که یاد او دوست داشتنی است ندیده اند و اگر شناخت از راه دیدن ،
ایمان به شمار نیاید ؛ شناسایی از راه کسب دلیل ، بیرون از آن نیست که یا در
آخرت نابود شود یا نشود ، پس این دلیل است بر اینکه خداوند شکوهمند با چشم
دیده نشود ؛ چون دیدن با چشم به آنچه بیان کردیم می انجامد .
نقل از اصول کافی جلد اول صفحه ی 213.
عید رضا مبارک .
سلام سارا جان
شعرتان از حال هوای شاعرانه خوبی برخوردار است .
می دونی چقدر به تفکر می بره مرا؟ دستت در نکنه...