رعد و برق

  

     مثل روزهای کودکیم

     هنوز هم فکر می کنم

                           «رعد» صدای سرفه های خداست!

 

    با این تفاوت که امروز می فهمم

                              این سرفه های ساختگی

                              فقط برای این است

                                                    که  «خدا» دارد

                                                    حضورش را اعلام می کند ...

    پس موهایت را شانه کن

    لباس نو بپوش

    و رو به آسمان بگو : «سیب»


    با «برق» بعدی

                  خدا از ما عکس می گیرد!




با سلام به همه دوستان و یک تشکر اساسی از همه شما ...

پست قبلی برای من یک پست به یاد ماندنی شد ، بخاطر همه نظرات .

همه دوستان عزیزم لطف کردند و نقد کردند و اشکالاتم را به من گوشزد کردند...

راستش را بگویم اصلا لذت نمی برم از اینکه کسی بیاید و سرسری نوشته ی مرا بخواند و در آخر هم بنویسد : خوب بود عالی بود زیبا بود ....

چون می دانم که همیشه اینطور نیست ...

 خیلی احساس خوبی دارم  ازا اینکه فهمیدم در این دنیای مجازی آدم هایی هستند که من و نوشته های من برایشان مهم است که صمیمانه نقد می کنند و تجربه های خودشان را در اختیارم می گذارند . و می شود به معنای واقعی به آن ها گفت "دوست" ...


بی صبرانه منتظر شنیدن نظراتتان برای این شعر هستم ...


نظرات 46 + ارسال نظر
ali سه‌شنبه 1 تیر 1389 ساعت 03:26 ق.ظ http://www.u313.blogfa.com

salam in ham weblog mane khasti bia bekhun
www.mehmaneaziz.blogfa.com

به جنبش اجتماعی منتقدان شبکه فارسی 1 بپیوندید. همانطور که می دانید شبکه فارسی زبان فارسی1 از مهرماه سال گذشته آغاز به کار کرد اما به نظر می رسد این شبکه در ظاهر سرگرمی به شدت به دنبال ضربه زدن به ساختار مستحکم خانواده های ایرانی است و این در حالیست که مسئولان مروبطه در خواب هستند. ما در وبلاگ پشت پرده فارسی1 بدنبال آگاه کردن ایرانیان عزیز نسبت به خطرات این شبکه برای خانواده ها هستیم. آماده تبادل لینک و درج مطالب شما در نقد این شبکه هستیم.

اسحق فتحی سه‌شنبه 1 تیر 1389 ساعت 09:45 ق.ظ http://dani7kel.persianblog.ir

تصویر سازی زیبائیست آفرین - زنده باشید

سی ما سه‌شنبه 1 تیر 1389 ساعت 11:07 ق.ظ http://30manozari.blogfa.com

سلام
خیلی زیبا بود خیلی...
آفرین خانومی به این قلم

زهرا سه‌شنبه 1 تیر 1389 ساعت 12:04 ب.ظ http://tiristan.blogfa.com

سلام عزیزم

خدا همیشه ما رو میبینه و کارامون تو ذهنش ثبت میشه

پس چه بهتر وقتی میخواد عکس بگیره بهترین ژستمون رو بگیریم

موفق باشی
عالی بود

همیشه سه‌شنبه 1 تیر 1389 ساعت 12:16 ب.ظ

خدایا یه جوری عکس بگیر که من "دقیقا" وسط کادر باشما!!!

HOSSEIN HIBERNAL سه‌شنبه 1 تیر 1389 ساعت 02:54 ب.ظ http://WWW.191919.MIHANBLOG.COM

شعرت زیباست ........

ولی جواب مرا ندادی ........

خداحافظ تا لحظه ی دیدن

آنروز که به نام کتاب مقدس مارا بیازمایند

خدانگهدار.........

سولماز حسن زاده سه‌شنبه 1 تیر 1389 ساعت 04:07 ب.ظ http://furughkamyar.blogfa.com

سلام
بیتعارف خوشم اومد/همه چی بجا بود مخصوصا بند دوم واقعا قوی بود
با چه اسمی لینکت کنم؟

وحید پورزارع سه‌شنبه 1 تیر 1389 ساعت 04:53 ب.ظ http://zhitons.blogfa.com

سلام سارا
خوبی ؟

شعرت رو در دسته ی شعرهای فانتزی قرار میدم / نظر شخصیه منه اما میشه به نوعی کاریکلماتور هم گفت /

شعر زمانی که به انتها نزدیک میشه قوی تر میشه / جایی در اون قسمت میتونی به آسمان شخصیت بدی به این شکل که (رو) رو بر داری و به آسمان بگویی سیب /
انتهاشو دوست دارم هرچند به گوش مخاطب آشناست

سلام .
ممنون از نظرت ...
ولی قصد من جان دادن به آسمان نیست ...
آسمان یک واسطه ی بی جان بین ما و خداست ...

داود مرادی سه‌شنبه 1 تیر 1389 ساعت 06:32 ب.ظ http://http:://sokouteshenidani.blogfa.com/

سلام سارا جان
ممنون از حضور و دعوتت
خواندم
جسارتن چند نکته به ذهنم رسید
اول اینکه روحیه نقد پذیریت خوبه که انقدر خوبه
دوم شعرت
من بند اولو خیلی بیشتر از بقیه شعرت پسندیدم


مثل روزهای کودکیم

هنوز هم فکر می کنم

«رعد» صدای سرفه های خداست


اما رفته رفته خواننده احساس می کرد که با یک نثر ادبی روبروست تا شعر
از سیب خیلی خوب استفاده کرده بودی
وجود کلمه ی " پس " را اضافه دیدم که حذفش گمان نکنم به کلیت کار ضربه ای بزند
اما اگر طوری میتوانستی از خود کلمه ی " عکس " نیز استفاده نکنی یا غیر مستقیم استفاده می کردی خوبتر هم می شد.چون با آمدن سیب و رعد خود به خود عکس هم تداعی میشود.
امیدوارم ناراحت نشده باشی.اینها فقط نظر من بود.در حد یک پیشنهاد دوستانه
باز هم ممنون از لطفت
پایدار باشی دوست خوب من.

ممنون از حضورت و ممنون از نظرات و راهنمایی هات ...
پایدار بمانی ...

زاهده سه‌شنبه 1 تیر 1389 ساعت 07:34 ب.ظ http://zahedeh.blogfa.com

قشنگ بود عزیزم خیلی ...

موج سودا سه‌شنبه 1 تیر 1389 ساعت 07:43 ب.ظ http://mojesoda.persianblog.ir

انسان های بزرگ، نیازهای بزرگ

نامحرمانه سه‌شنبه 1 تیر 1389 ساعت 07:52 ب.ظ http://namahramaneh.blogfa.com

سارای عزیز
نگاه بسیار زیبایی بود به رعد و برق
ارت ممنونم که دعوتم کردی

سمانه اسحاقی سه‌شنبه 1 تیر 1389 ساعت 08:40 ب.ظ http://samaram.blogsky.com

به نظر من شعر پرداخت بسیار قوی و زیبایی دارد. تصویر سازی و اماده کردن مخاطب برای یک شوک زیبا خوب انجام شده است. فقط یک نکته. ای کاش بجای کلمه ی "ساختگی" ،لغت دیگری استفاده میکردید. گمان من بر این است که قصد دارید از این بگویید که خدا قصد دارد به بنده اش بگوید من هستم. درست است؟ کلمه ی ساختگی ، جسارت و در واقع به نوعی زشتی خاصی دارد که مثلا در اولین خوانش من این به ذهنم بالقا شد که میخواهید از خدا گله کرده باشید. ولی خیلی سریع در پایان شعر متوجه اشتباهم شدم. اما به هر صورت ای کاش همین یک قسمت از ابتدا روال تخیل قوی شعر را پیش ببرد
راستی آسمان این روزهای کویر ما اثرات زیبایی روی شما گذاشته است ها! انگار همچینم این دیار بد نبوده! (خنده)

سلام
ممنون از نقد و نظرت سمانه ی عزیز
کویر اینجا خوبی زیاد داشت ...
چیز های زیادی به من داد که تا آخر عمر مدیون خاک اینجا خواهم بود .
حس های خوب .. تجربه های خوب ... و بعضی دوستان خوب مثل شما .

رفیق نیا سه‌شنبه 1 تیر 1389 ساعت 09:44 ب.ظ http://www.rafighnia.blogfa.com

سلام

ومن نیز
گیسوان پریشان مردانگی ام شانه می زنم
لباس نو می پوشم
وروبه آسمان...

عالی ترازاین نمی شود
شعربایدآدم رابگیرد ببرد لبه ی پرتگاه وبه ته ول کند تااینگونه به خودآید وازنو همه چیز راشروع کند حتی شاعری را...
واقعن لذت بردم
ونقد من همیشه اینه که با خوندن شعرات باز شعر میگم دررابطه باکودکی غزلی دارم که این پست تقدیمت می کنم بامعرفی وبلاگت(البته بااجازه)

یه جایی خوندم که:

کوچک که بودیم
فقط کفشهایمان را اشتباه می پوشیدیم
اما حالا که بزگترشده ایم
تنها کارما
پوشیدن درست کفشهایمان است و
بقیه اشتباه!

لحظه هایت پرتقالی

سلام
ممنون از لطفت ...
امیدوار میشوم که لا اقل در این دنیا یک کار مفید انجام می دهم !!
برانگیختن حس شاعری شما !

رضا شیبانی سه‌شنبه 1 تیر 1389 ساعت 11:15 ب.ظ http://www.rezasheibani.parsiblog.com/

سلام
زیبا بود و عمیق
اما یه نقص داشت و اون هم کات کردن ایماژ سرفه به فلاش عکاسی بود.به نظرم خوب به هم پیوند نخورده بودند.
همین طور کمی در کاربرد کلمات اختصار رو رعایت نکرده بودین و همین بعضا ناب بودن تصاویر رو تحت الشعاع قرار داده بود و کار رو کمی توضیحی و توصیفی کرده بود:
مثل ترکیب :
سرفه های ساختگی
ضمنا این شعر کردی رو شنیدید که :
آسمان دوربین
برق فلاش
باران داروی عکاسی
لبخند بزن سرزمین مادری ام

سلام
ممنون از نظرات و نقدتان ...

با ترانه ها و شعر های کردی رابطه ای ندارم ...
لر ها با صفا تر می خوانند ...

راستی که آدم ها ذهن های نزدیکی دارند ...

ولدبیگی چهارشنبه 2 تیر 1389 ساعت 02:28 ق.ظ http://saharvaladbeygi.blogfa.com

پس کاش صاعقه خشکمان کند

چه ناامید ...

farshid چهارشنبه 2 تیر 1389 ساعت 04:09 ق.ظ http://farshidx.blogsky.com/

سلام
شعر زیبایی بود
هر چند ایده ی برق از آسمان و عکس گرفتن خدا رو قبلا
در شعری خونده بودم اما پرداخت نهایی این شعر با تشبیه
سرفه ی خدا و صدای رعد در مجموع کار خوبی شده

هادی وحیدی چهارشنبه 2 تیر 1389 ساعت 11:58 ق.ظ http://http://hadivahidi.blogfa.com/

سلام دوست خوب و شاعر
یاد سطری از شعر دوستم علی رضای بازرگان افتادم که:
خدا از تنهایی ما عکس مکی گیرد و...

کشف های قشنگی دارد اما سطرهای آغازین شعر به لحاظ عنصر موسیقی شعر غنی نیست.به نظرمی آید که فعل ها زیاده و خود شعر را هم میشه موجز تر کرد...
کتاب موسقی شعر دکتر کدکنی رو خوندین؟
با مهر و احترام

سلام
ممنون از نظرت و ممنون از پیشنهاد کتاب
نخوندم . اما در اسرع وقت این کارو می کنم ..
در پناه یار ...

یواش چهارشنبه 2 تیر 1389 ساعت 12:33 ب.ظ http://yavash.persianblog.ir

سلام سارا
می تونم هیچی نگم ؟!!! ...آخه حرف نداشت ...بهتر نیست منم حرف نزنم ؟
ولی میگم : چیزی که به نظرم خیلی خاص اومد ایهامیه که تو کلمه ی سیب وجود داره . سوای مفهومی که از روال طبیعی شعر درک میشه پیوندی یواش با میوه ی ممنوعه داره .
همون طوریکه با گرفتن عکس لحظه ای رو ثبت می کنیم خدا هم وقتی ازمون عکس می گیره حتما داره وجود مارو توی این کره ی خاکی ثبت می کنه و به نظرم این همون مفهوم میوه ی ممنوعه ست که ما با خوردن سیب به این کره ی خاکی اومدیم و وجودمون رو اینجا ثبت کردیم.
شروع خوب و ضربه ی نهایی عالی .
اگه ایهامی که اشاره شد توهم من نباشه از بیست نمره من بهت بیست و سه میدم .
شاعر بمونی
سفارش ما هم یادت نره

یواش چهارشنبه 2 تیر 1389 ساعت 12:40 ب.ظ http://yavash.persianblog.ir

سارا جان می خوای یه بار دیگه پست جدید جناب رسولزاده رو یه نگاه دقیق تر بندازی . شاید راجع به اون پرنده بشه تصویرسازی کرد . فقط باید گشت رابطه ای بین شانه و دست پیدا کرد . که اون چیزی که باید رو شانه باشه یه جور دیگه تو دسته .

HOSSEIN HIBERNAL چهارشنبه 2 تیر 1389 ساعت 09:45 ب.ظ http://WWW.191919.MIHANBLOG.COM

آیا خدا از ما عکس میگیرد؟

من خدا را در کودکی خواب دیده ام

خوش به حالم

با خدا در خواب بازی کردم

من خودم را در حد عشق دریافتم

که برای زندگی لایق شدم

آری من خدای بزرگ را خواب دیده ام

بهزاد پنج‌شنبه 3 تیر 1389 ساعت 07:31 ق.ظ http://www.royayeharshabam.blogfa.com

سلام و درود
طبع روان و لطیفی دارید
درضمن همیشه دعوتید
چشم به راه حظورتان

کامران پنج‌شنبه 3 تیر 1389 ساعت 08:56 ق.ظ http://haftsalegi.persianblog.ir

سلام
شعر محصول جوشش واژه ها از ناخوداگاه زبان است و انگار شروع شعر دچار چنبن حادثه ای هست اما در ادامه کوشش و اصرارشاعر به توضیح در مورد کشف شاعرانه ش قدرت ضربه ی نهایی رو کم می کنه.در کل شعر خوبیه.ممنون

اب زیرکاه پنج‌شنبه 3 تیر 1389 ساعت 11:06 ق.ظ http://abezirecah.blogfa.com

زیبا بود
اخرشو خوب تموم کردی

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 3 تیر 1389 ساعت 03:39 ب.ظ http://WWW.191919.MIHANBLOG.COM

بیا شعر جدیدمو ببین ولی نظر ننویس .....تشکر

چه دعوت شور انگیزی ...!!!!!

یواش پنج‌شنبه 3 تیر 1389 ساعت 03:46 ب.ظ

سارا جان سلام
ممنون از لطفت و وقتی که برای من دور ریختی
خیلی زیبا بود و چون همیشه قلمت لطیف
واقعا قصد آزار واذیت نداشتم . گرچه میدونم خیلی اذیت شدی شاعری حساس و با احساس مثل شما وقتی همچین سفارشی بهش میشه و منظور سایل و هم نمیدونه حتما برای تحویل اذیت میشه
نوشته تون منو ناامیدم کرد . اگه باقی دوستان هم اینگونه باشن باید تو نوشتنم تجدید نظر کنم یعنی بهتره صرف نظر کنم
با اجازتون متن زیباتونو با ذکر نام عزیزت به عنوان یادگاری میذارم
تو وبلاگم .
اینم یه جور رندیه دیگه . اون نوشته رو فقط من دارم...

غزال مرادی پنج‌شنبه 3 تیر 1389 ساعت 07:52 ب.ظ

سارای عزیز سلام
ممنون که انقدر نقد پذیری همه ما از اول خوب نمی نوشتیم وهنوز هم خوب نمی نویسیم
صفحات اول وبلاگ هرکس موید این امر است مگر شاعر دیرینه ای باشد وبعد
صراحت وسادگی گفتارت را دوست دارم وساختار شکنی ات اما مواظب سطر هایت باش وسعی کن از هر کلمه وسطت کار بکشی

صونا مرادی پنج‌شنبه 3 تیر 1389 ساعت 07:53 ب.ظ http://sonamoradi.blogfa.com/

سارای عزیز
با نقشه زندگی به روزم ومنتظر نقد ونگاه تو

احسان محمدی (رفیق) پنج‌شنبه 3 تیر 1389 ساعت 08:10 ب.ظ http://rafighebivafa.blogfa.com/

مردی بزرگ از مینی بوس عاریتی دنیا پیاده شد

او ماند و ما همچنان به این راه بی برگشت دل بسته ایم

صد آه

رفیق تتنهاییهام رفت

تنها شده ام

گریه را هدیه داد و خود میخندد
استاد رضا حیدر دوست هم رفت

احسان محمدی(رفیق) جمعه 4 تیر 1389 ساعت 03:30 ب.ظ http://rafighebivafa.blogfa.com

سلام عزیز
ممنون که سر زدی بهم
شاد بمونی
همواره سبز و رها

محمد جواد جمعه 4 تیر 1389 ساعت 06:38 ب.ظ http://arianir.blogfa.com

همش شعر شد که؟بابا یکمم منطق بزن بهش

هر چیز به جای خود ...

داریوش حامدی جمعه 4 تیر 1389 ساعت 11:25 ب.ظ http://www.ddrp.blogfa.com


با سلام .

واقعا خسته نباشید ،خیلی عالی ،روان ،ساده ،و پوست کنده

کارتان حرف ندارد موفق باشید .


از اینکه دعوت میکنید ممنون.

در پناه آن یگانه وجود .



رفیق نیا شنبه 5 تیر 1389 ساعت 01:11 ق.ظ http://www.rafighnia.blogfa.com

این عیدباسعادت تبریک روزهایتان

لحظه هایتان نهج البلاغه

سایه شنبه 5 تیر 1389 ساعت 12:44 ب.ظ http://gom-shodeam.persianblog.ir/

در اصل ما با دوربین فیلم برداری زیر نظریم.خدا کنه عکس و فیلم خوبی از کار در بیاد.

سایه شنبه 5 تیر 1389 ساعت 12:45 ب.ظ http://gom-shodeam.persianblog.ir/

به روزم.منتظر نظرت.

ستایش شنبه 5 تیر 1389 ساعت 06:37 ب.ظ http://www.setayeshahadi.blogfa.com

سلام خوبین؟

زیبا بود با نظرات دوستانی که نقد نوشته اند موافقم

یا علی

داریوش حامدی شنبه 5 تیر 1389 ساعت 10:00 ب.ظ http://http:www.ddrp.blogfa.com

با سلام این عید را به شما بزرگوار تبریک میگم

اصبع نباته گفته است : امیر المومنین (ع ) فرمودند :چگونه خواهد

حال گروههایی که سنت رسول خدا - درود خدا بر او و بر خاندانش -

را دگذگون کرده ، از وصیت او سر بر تافتند . آیا نمی ترسند که

عذابی بر آنان فرود آید ؟ سپس این آیه را خواندند :« آیا ندیدی

کسانی را که نعمت خدا را به کفران تبدیل کرده ، قوم خود را به

سرای نابودی ، دوزخ کشاندند ؟ (ابراهیم *14 : 18 ) سپس

فرمود : ماییم آن نعمتی که خداوند به بندگانش انعام کرد و به

وسیلهء ما است که در رستاخیز کامیاب می شوند .


نقل از ( اصول کافی جلد اول ص 467

در پناه حق

وحید پورزارع یکشنبه 6 تیر 1389 ساعت 10:27 ق.ظ http://zhitons.blogfa.com

گوانتانامو تن توست
و چشم ­هات میدان جنگ است
از من نخواه جنگجوی مهربانی باشم
وقتی قلب تو را نشانه رفته ­ام

سلام . به روزم با گوانتانامو

وحید پورزارع یکشنبه 6 تیر 1389 ساعت 06:49 ب.ظ

سلام
زمانی که با فیلتر شکن باز بشه بلاگم قالب همون قالبه /

آرمان یکشنبه 6 تیر 1389 ساعت 07:16 ب.ظ http://www.armaneabadi.blogfa.com

سلام
وبلاگ جالب و پر محتوایی دارین...[چشمک]
موفق باشید
[گل]

ع.کرمانی یکشنبه 6 تیر 1389 ساعت 09:51 ب.ظ http://khenj.mihanblog.com

سلام بانو

من یه آماتورم...

برای شروع کارت پیشنهاد می کنم یه جابجایی داشته باشی
هنوز هم
مثل روزهای کودکی ام
فکر می کنم
رعد صدای سرفه های خداست

بند دوم کار سرشار عطر شاعرانگی یی ست که در موسم واژه ها شکوفا نشده
باید دایره واژگانیتون رو گسترش بدید
و باز هم گوشه چشمی به موسیقی شعرتون داشته باشید

نمی دونم چرا اما دوست داشتم بند آخر شعر راوی من باشه

تا یادگار بماند
موهایم را شانه می کنم
لباس نو می پوشم
رو به آسمان
- سیب

و کار می تونه همین جا تموم شه

به قول معروف «یه چیزی توی همین مایه ها»

در کل شعر بسیار زیبا بود و گیرا

(بابت لطفتون هم ممنون)

شاعرانگی هایتان برقرار

میترا شکری پنج‌شنبه 10 تیر 1389 ساعت 10:39 ق.ظ http://www.mitrashokri.blogfa.com

خونه منم نو شد! همیشه از تو پیونده های پگاه بهت سرک می کشیدمُ خوشحالم این خونه سپید با نویسنده ای که باجرات اسمش رو اعلام می کنه یعنی یه حسه خوب و احتمالا طولانی مدت! خوشحالم.

محمد علی حسنلو پنج‌شنبه 10 تیر 1389 ساعت 11:26 ق.ظ http://poem-m.blogfa.com

سلام .
اول از همه شرمنده ام که خیلی دیر آمدم . چون نبودم . با توجه به شناختی که من نسبت به تو دارم و خیلی وقت است که شعرهایت را می خوانم ، تو خیلی پیشرفت کرده ای و واقعا آن تغییری را که گفتی عملی کردی .، به معنای واقعی کلمه .دوستانت هم خیلی خوب نظر می دهند .
من شعرت را این طور می نویسم :
مثل روزهای کودکیم
هنوز فکر می کنم
رعد
صدای سرفه های خداست
سرفه هایی برای حضور

پس موهایت را شانه کن
و با لباس های نو
رو به آسمان بگو : "" سیب "

با برق بعدی
خدا از ما عکس می گیرد .


فکر می کنم در آینده از تو شعرهای زیبایی خواهم خواند .
به روزم و خوشحال می شوم که بیایی.

[ بدون نام ] جمعه 11 تیر 1389 ساعت 12:56 ق.ظ

سلام
دوست عزیزم
موضوعی نو برای پرداختن انتخاب کردی و به ان بال و پر دادی ولی زیاده روی در پرداختن ...جای هر کشفی را از خواننده می گیرد ...اضافه بر این که در قسمت هایی از شروع شاعرانه ی ان به نثر نا خواسته گریز زده اید ...مثل:ا
ین سرفه های ساختگی ...
با این تفاوت که ....
فقط برای این است که ...
اگر ویرایش کنی این شاخه های زاید را ...کوتاه زیبایی بدست می اید ...
با وجود جای کار ...به دل نشست و لذت بردم
قلمت پویا عزیزم

ممنوننم از نظرت دوست عزیز
بی اسم آدرس من از چه کسی تشکر کنم ؟؟

تلخوووون جمعه 11 تیر 1389 ساعت 01:29 ق.ظ http://lost-one97.mihanblog.com

سارا جان
من تلخوونم دیگه !
...
ازم تشکر کن !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد