گنجشک مرا بـــــــــــــــــــــــــــــاد برد...

   1:

    گنجشککی بود که باهم شعر می گفتیم

       من می نوشتم و او

                         با هر نوک

                         نقطه ها را می گذاشت !

       و گاهی اوقات آنقدر کلمات مرا خورد

                                    که حالا

                                  همه ی خطوط پستان شعر مرا از بر است ...!




   2:

     واژه واژه می شکند بلور پیکر تو

     و بــ‌ـ‌ ـ ـ ـاد که بوزد

                           واژه های  اندام تو را میـــــــــ ـ ـ‌‌ ـبرد با خود 

      بی جهت نیست ، شاعر

                           باد که به کله اش می خورد "شعر" می گوید ...



پ ن :

    از لطف دوست خوبم سمانه اسحاقی بی نهایت ممنونم و بخاطر همه زحمت هام ازش عذر می خوام ...

نظرات 42 + ارسال نظر
غزال مرادی سه‌شنبه 25 خرداد 1389 ساعت 07:01 ق.ظ http://degardisy2.persianblog.ir

سلام
افراط در استفاده از عناصر پورنو منجر به خلق شعری اروتیک نمی شود گاهی حتی از مسیر اصلی شعری دور می شود
مثل اینکه وسط بحث سیاسی بپرسیم کشک بادمجان دوستدارید

ممنون از لطفت غزال جان ولی هدف من اصلا این نیست که عناصر شعریم رو به پورنو نزدیک کنم و فکر هم نمیکنم که در این زمینه افراطی کرده باشم ...

یواش سه‌شنبه 25 خرداد 1389 ساعت 07:30 ق.ظ http://yavash.persianblog.ir

...من پری کوچک زیبایی را می شناسم
که پیکر بلورین شکسته اش را
واژه به واژه
باد با خود برد...

پری کوچک زیبایی
که نسیم سحری
از میان امواج دریا
در گوشم میخواند او را
نغمه به نغمه
ترانه به ترانه ...

از لطف و مهربونیت
شرمسارم

ظاهرا برای فهمیدنم خیلی وقت گذاشتی
الان کجایی ؟ ده تا چن تا ؟

عاشق باشی و شاعر
الهی

وحید پورزارع سه‌شنبه 25 خرداد 1389 ساعت 09:22 ق.ظ http://zhitons.blogfa.com

سلام سارا
خوبی ؟
شعر خوبی خوندم ازت هر چند با اولی بیشتر ارتباط بر قرار کردم / هم تصویرش شاعرانه تر بود و هم فضایی که شکل گرفته بود / فکر کنم می خورد صحیح تر باشه ( و گاهی اوقات آنقدر کلمات مرا می خورد )

بهر حال مرسی از دعوتت

هادی وحیدی سه‌شنبه 25 خرداد 1389 ساعت 09:25 ق.ظ http://http://hadivahidi.blogfa.com/

سلام
دو شعر کوتاه قشنگی ست...اما نحو جمله ها روان نیست.به جز موارد لازم که دلیل داشته باشدلزومی به تغییر ارکان جمله نیست.
راستی دوست خوب در دنیای امروز که دیوار ها فرو ریخته استانتشار آثر ادبی با نامی مستعار پسندیده نیست.
با دوستی و احترام

نامحرمانه سه‌شنبه 25 خرداد 1389 ساعت 09:34 ق.ظ http://namahramaneh.blogfa.com

سلام
ممنون از حضورت در نامحرمانه
نوشته هات زیباست
خواستم بگم
شاعر ها بدون باد هم مینویسند
از باد
و در باد

اسحق فتحی سه‌شنبه 25 خرداد 1389 ساعت 09:54 ق.ظ http://dani7kel.persianblog.ir

درود سرود هایتان زیباست آفرین بر شما

موج سودا سه‌شنبه 25 خرداد 1389 ساعت 11:49 ق.ظ http://www.mojesoda.persianblog.ir

دنیا را نگه دارید میخواهم پیاده شوم......!

اسحق فتحی سه‌شنبه 25 خرداد 1389 ساعت 12:59 ب.ظ http://dani7kel.persianblog.ir/

تصویر سازی های شعریت عالی بود
موفق باشی ...

همیشه سه‌شنبه 25 خرداد 1389 ساعت 01:01 ب.ظ

گنجشک باد آورده را شاید بـــــ ـ ـ‌‌ ـ ‌ــاد هم ببرد ‌...

حالا خودمونی ...
باد آورده بود ؟؟؟

حتی پوچ تر از باد عزیزم ...

رفیق نیا سه‌شنبه 25 خرداد 1389 ساعت 02:03 ب.ظ http://www.rafighnia.blogfa.com

سلام شاعرواژه ها!
ممنون ازدعوتت
پوست اندازی کردیدجالبه!همراه با
(انتهای قلم را می جوم...)

می رقصدآرزوهایم درباد
می وزدخوشبختی درآسمان
می بارد حس قشنگ شاعری درما
مبالد برگ وبال واژه هابه شعر...
ومن همچنان مانده ام
که بشر جرانمی تواند
ازپنچ ، ششی کم کند؟!
رفیق نیا

سلام
پوست اندازی کردم و پوست قدیمم رو هم آویزون کردم جلو چشمم تا هر وقت چشمم بهش افتاد عبرت بگیرم ازش ...
یادم نره من با یک "من" جدید دارم به دنیا نگاه میکنم...

ممنون از متن زیبات ...

هم کلاسی سه‌شنبه 25 خرداد 1389 ساعت 07:43 ب.ظ

قشنگ شده!!
شعرات هم خیلی باحالن!!!!!!

ممنونم ...

داود مرادی سه‌شنبه 25 خرداد 1389 ساعت 09:39 ب.ظ http://sokouteshenidani.blogfa.com/

سلام سارا جان
ممنون از حضور مهربانت
خواندمت
اولی بیشتر بر دلم نشست
تصویر داشت

من می نوشتم و او

با هر نوک

نقطه ها را می گذاشت

آفرین
چه تصویر زیبایی
اما از هنوز با " پستان " ارتباط بر قرار نکرده ام برایم گنگ بود
در کل زیبا بود و لذت بردم
باز هم ممنون.

"شعر" مادری بود که "پستان" بر دهان گنجشکم گذاشت و بزرگش کرد تا اینجا که او همه واژه ها را از بر شده ...

شجاع گل ملایری سه‌شنبه 25 خرداد 1389 ساعت 09:58 ب.ظ http://shojagolmalayeri.mihanblog.com/

وشعر همیشه گذرهای مرا توجیه می کند

بامهر

تلخوووون چهارشنبه 26 خرداد 1389 ساعت 01:21 ق.ظ http://lost-one97.mihanblog.com

سلام
در نوشانوش شعرت
خطوط پستان پر رنگ تر
و عشق
سیر اب ...
زیبا بود
لذت بردم
...
قلمت پویا

ممنونم از لطفت تلخوون شیرین ...

غزال مرادی چهارشنبه 26 خرداد 1389 ساعت 07:05 ق.ظ

سارای عزیز
همیشه سعی می کنم که منتقد بد اخلاقی نباشم اما ظاهراْ این بار من هم کمی افراط کرده ام در شعر اولت که با خطوط وگنجشکها سرکار داریم واژه «پستان» چه رویکردی می تواند داشته باشد ودر شعر دوم به نظرم داری نگاه شاعرانی از این دست را تجربه می کنی شاید من منظورم را به درستی بیان نکرده ام وشاید هم ....
البته این کار ها از نظر شعری شعرهای خوبی بودند ومن نباید وارد محتوا می شدم

farshid چهارشنبه 26 خرداد 1389 ساعت 08:05 ق.ظ http://farshidx.blogsky.com/

سلام شعرهای زیبایی خوندم با ایده هایی نو
پیروز باشی

کامران رسولزاده چهارشنبه 26 خرداد 1389 ساعت 02:05 ب.ظ http://haftsalegi.persianblog.ir

سلام
در قیاس با کارهای قبلی نمره ی خوبی به این اشعار نمی دم.کار دوم به شما و زبان شعر شما نزدیک تره. کار اول طرح فوق العاده ای داره اما پرداخت خوبی نداره.
ممنون.

سولماز حسن زاده چهارشنبه 26 خرداد 1389 ساعت 03:02 ب.ظ http://furughkamyar.blogfa.com

سلام
توی شعر اول اگه /باهر نوک/ حذف میشد لطمه ای به شعر نمیخورد
پستان هم بی ربط بود یعنی بدون مقدمه اومد
اما در کل شعر اول قویتر بود
موفق باشی

ممنونم
ولی من واقعا نمیدونم چرا هیچ کس درک نکرد که "شعر" من واسه اون گنجشک یک "مادر" بود . پستان در دهانش گذاشت و بزرگش کرد تا اینکه آلان اونقدر فهمیده شده که همه کلمه های شعر های منو از بر شده ...

با احترام به نظر همه دوستان ولی من وجود "پستان شعر " رو یک رکن اصلی شعرم میدونم ...
خب شاید مشکل از من بوده که در رسوندن مفهوم کوتاهی کردم ...

HOSSEIN HIBERNAL چهارشنبه 26 خرداد 1389 ساعت 06:24 ب.ظ http://WWW.191919.MIHANBLOG.COM

از پس شعر ببین پایان تلخ مارا

زهرا چهارشنبه 26 خرداد 1389 ساعت 06:48 ب.ظ http://www.tiristan.blogfa.com

خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست....

زهرا چهارشنبه 26 خرداد 1389 ساعت 06:50 ب.ظ http://www.tiristan.blogfa.com

سلام عزیزم.میشه آدرس اون وبت رو بهم بگی.ممنون

سلام
اولین لینک همین وب ، هرروز نوشته های من ...

سی ما چهارشنبه 26 خرداد 1389 ساعت 07:23 ب.ظ http://30manozari.blogfa.com

سلام...
من کارهای قبلیتون رو بیشتر دوست داشتم

داود مرادی چهارشنبه 26 خرداد 1389 ساعت 08:32 ب.ظ

سلام به سارای عزیز
ممنو بابت حضور و توضیحتان
سپاس دوست من
بدرود.

HOSSEIN HIBERNAL چهارشنبه 26 خرداد 1389 ساعت 11:01 ب.ظ http://WWW.191919.MIHANBLOG.COM

ببخشید دیگر دوساله به ایران آمدم و با شعر آشنا شدم اینم معجزه بود وگرنه تو قافیه کار کردن ضعیفم . من تو شعر پولیتیک خوبم ولی گورنمنت شما سختگیره و من نمیتونم به خوبی کارم رو انجام بدم - مرسی از انتقاد به نوشته ام

پس لازم است قبل از هر شعر سرودنی کتاب بخوانید و زبانتان را تقویت کنید.
بعد از این مرحله ، بخاطر درک شعریتان و هم بخاطر تسلط بر کلمات زیباتر خواهید سرود ...
موفق باشید ...

داریوش حامدی چهارشنبه 26 خرداد 1389 ساعت 11:25 ب.ظ http://www.ddrp.blogfa.com

سلام، ممنون از اومدنتون ،نیز از دعوت.واقعا کارهای خوبی دارین بدون حاشیه مطالب اصلی خودتونو میگین هرچند در نگاه اول ساده میان ولی از معنی عمیق برخوردارن.تا جایی که عقلم می کشد.

موفق باشید.

ممنونم
نظر لطف شماست

رضا شیبانی پنج‌شنبه 27 خرداد 1389 ساعت 12:43 ب.ظ http://www.rezasheibani.parsiblog.com/

سلام
ممنون از دعوت
زیبا بودند.
اما به نظرم باید معناگراتر با واژه ها برخورد کرد.

سید محمد حسین پنج‌شنبه 27 خرداد 1389 ساعت 06:19 ب.ظ http://mirbaagheri.blogfa.com

سلام ...

راستش یه مقدار گرفتارم ...

و فرصت ندارم زیاد این ور و اون ور مهمونی برم !

فقط می تونم بگم بگم به معنی واقعی کلمه زیبا هستند نوشته هایتان .

دستتون درد نکنه .

موفق باشید .

سید محمد حسین پنج‌شنبه 27 خرداد 1389 ساعت 06:24 ب.ظ http://mirbaagheri.blogfa.com

راستی در مورد اون کار هم لطف داری شما ...

یه تعداد کار هم این جا دارم ...

http://www.negarkhaneh.ir/profile.aspx?profile=mirbaagheri

HOSSEIN HIBERNAL پنج‌شنبه 27 خرداد 1389 ساعت 07:34 ب.ظ http://WWW.191919.MIHANBLOG.COM

سلام خانوم معلم میای ببینی چطور شدم؟ راستی شما عرب هستین؟

HOSSEIN HIBERNAL پنج‌شنبه 27 خرداد 1389 ساعت 10:13 ب.ظ http://WWW.191919.MIHANBLOG.COM

تشکر از شما به خاطر آموزشتون واقعا مرسی گفته بودم عرب هستین به خاطر یک جمله ی عربی در وبتون بود - بهتون سر میزنم مرسی

منظورتون اون آیه قرآنه؟؟؟!!!!!!!!!!!!!

سمانه اسحاقی جمعه 28 خرداد 1389 ساعت 01:17 ب.ظ http://samaram.blogsky.com

گرانمایه ی صمیمی. عزیز مهربان. شرمنده کردید. کار مهمی نبود که در خور این تشکر شما باشد.
قبل از شروع نظر و نه نقد(چون فکر میکنم در جایگاه نقد نیستم) باید عرض کنم که همواره به یاد داشته باشید گاه شاعر آنچنان در حال و هوای موضوع شعر خویش قرار گرفته است که حواسش به این موضوع نیست که مخاطب فقط یه شنونده است و هرگز در دنیای او نیست تا اجزای دنیایش را درک نماید و همین مهم باعث می شود ما ناچار شویم بر خلاف میل ، کمی هم به فکر مخاطب باشیم!(منظور این است که معمولا شاعر دوست دارد هر آنچه به ذهن می رسد را بدون هیچ پرورشی به قلم بنگارد و ذهن خویش را درگیر میزان رسایی شعر خود نسازد)
و اما شعر اول : راستش را بخواهید من هم نتوانستم بفهمم منظور شما از دو واژه ی شعر و گنجشک مادر و فرزند بودن است. در نیمه ی اول شعر (تا پایان بند "نقطه ها را می گذاشت")، شما را نقش اول دریافتم و گنجشک را نقش دوم و در محتوا دستیار شما. در قسمت بعد: "و گاهی اوقات آنقدر کلمات شعر مرا خورد" این به ذهنم القا شد که گنجشک پا را از شما فراتر نهاده است و البته بیشتر مفهوم جسارت او را دریافتم و نه صرفا میزان علاقه مندی بسیار او را. البته با همین برداشت هم یک مشکل دیدم. گنجشک تا این لحظه همراه شما بود در نقطه گذاشتن. یعنی داشت کمک میکرد. چرا حالا یک دفعه کلمات را خورد؟! من فکر میکنم منظور شما از کلمه ی خوردن "از بر کردن است" . کلمه ی خوردن بجا استفاده شده است. اما ای کاش قبلش مقدمه ای به آن میدادید. و یا جمله را اینگونه تغییر می دادید : "ولی گاهی نیز کلمات مرا خورد! و آنقدر خورد و خورد که حالا ..." .
تعبیر موجود در بند "همه ی خطوط پستان شعر مرا از بر است" زیبا بود و با اندکی تامل مفهوم آن دریافت میشد. و من فکر میکنم مشکل سایر دوستان در عدم فهم این بخش تنها همان نبودِ مقدمه ی کافی پیش از "و گاهی آنقدر کلمات مرا خورد " بوده است.
با این نظر ، من فکر میکنم ابهام فهم کلی موضوع بر طرف میشود. اما هیچ جا مفهومی که بتوان گفت گنجشک فرزند شعر است آورده نشده است. این تعبیر زیبا در ذهن شما بوده است اما امکان فهم آن به مخاطب در شعر گنجانده نشده است (دقیقا موضوعی که در ابتدای عرایضم اشاره کردم). شما ا ابتدا به گنجشک نقش دوم داده اید و در نهایت او را نقش اول نموده اید. این زیباست اما نتوانسته بفهماند فرزند شعر است. و فکر میکنم اشتباه آنجا بوده است که حواستان نیست کلمه ی پستان بلافاصله معنی مادر را نمی رساند. بلکه مفاهیمی از جمله سرچشمه و حیات و منبع را نیز می رساند

ممنونم از وقت و حوصله شما سمانه عزیز ...

سمانه اسحاقی جمعه 28 خرداد 1389 ساعت 01:49 ب.ظ http://samaram.blogsky.com

در شعر دوم هم مورد خاصی ندیدم. کوتاه و زیبا بود.

HOSSEIN HIBERNAL جمعه 28 خرداد 1389 ساعت 02:07 ب.ظ http://WWW.191919.MIHANBLOG.COM

IT IS OKفهمیدم آیه ی کتاب مقدس - یک سوال دارم فلنگ چیست و کجا بسته میشود و همچنین توکل یعنی چی؟ ممنون مرسی

یا منو سر کار گذاشتین یا نه واقعا نمیدونین ...
به هر حال فلنگ چیزی نیست که جای خاصی بسته شود . فلنگ را بستن یک اصطلاح است به معنی فرار کردن و یا از زیر کاری در رفتن .

و در معنای توکل هم نمیتونم کامل توضیح بدم . همین قدر بگم یعنی اینکه کسی تمام تلاش و کوشش را به کاربگیرد برای اتمام کاری ولی چون از نتیجه و عاقبت کار مطلع نیست ، امیدش به خدا باشد که حتما خدا کارها را برایش رو به راه میکند (توکل در کنار تلاش و کوشش فرد متوکل است نه به جای آن.)

احسان محمدی(رفیق) جمعه 28 خرداد 1389 ساعت 02:13 ب.ظ http://rafighebivafa.blogfa.com

سلام
با شعری به روز هستم
سرافراز فرمایید حقیر را
یا عشق...

HOSSEIN HIBERNAL شنبه 29 خرداد 1389 ساعت 11:11 ق.ظ http://WWW.191919.MIHANBLOG.COM

HI. A NEW DAY HAS COME

ع.کرمانی یکشنبه 30 خرداد 1389 ساعت 09:51 ق.ظ http://khenj.mihanblog.com/

پیاده آمده بودم پیاده خواهم رفت
اما قبل از رفتن:
سلام
کارها از لحاظ عشوه ی موسیقایی در وضعیت مطلوبی نیستن
و به همین دلیل زیاد دلبری نمی کنن
از لحاظ نحوی توی بند چهارم شعر اولتون ساختار شکنی بدون بستر سازی یی اتفاق افتاده که بیشتر به یک ناهنجاری می مونه تا یک شاعرانگی
و بنظر من قبل از اومدن پستان شعر حضور یک قرینه زیر پوستی برای هدایت ذهن مخاطب به سرمنزل مقصود می تونست مفید باشه
و...

و اینکه اگه از تعصبتون نسبت به شعرتون کم کنید بهتره
(البته شاید اینجوری نباشه)

جسارتمو ببخشید
برقرار باشید و شاعر

سلام استاد
ممنون از نقد و نظرتون
لطف کردید .
و اما تعصب ...
فکر میکنم این دربین همه شاعرا مشترک باشه که یه حس تعصب خاصی به شعرشون دارن . اما تعصب نه از جنبه بدش .
حالا بماند که من هنوز خیلی خودم رو همردیف شاعرای موفق قرار نمیدم .
من از اینکه دیگران شعرم رو نقد کنن خیلی خیلی خوشحال میشم .
من تعصبم روی اینه که دیگران اون چیزی رو که من قصد بیانش در شعر رو دارم بفهمن و درک کنن و نه بر اساس چیز هایی که در قالب یک چارچوب خاص در ذهن اونها شکل گرفته باشه شعر رو نقد کنن.

که البته اعتراف میکنم که در "این" شعر من نتونستم شعر رو خوب پرداخت کنم تا منظور اصلیم رو به خواننده هام بفهمونم. و همینکه کلمه ای رو بی مقدمه در شعر وارد کردم بزرگترینو بهترین نقد و وارده به این شعره .
باز هم ممنون ...
در پناه خدا .

رضا.... یکشنبه 30 خرداد 1389 ساعت 12:53 ب.ظ http://www.reticence.blogfa.com

سلام...
مقداری!از شعرای وبلاگتون رو خوندم......واقعن قشنگن....اما الان حوصله نقد کردن نداشتم!....نظرات وبلاگتون رو خوندم...خیلی بامزه بودن...مخصوصا بعضی سوالات!!!.......
.
بازم سر میزنم...
.
.
شاد باشید و موفق......

یواش یکشنبه 30 خرداد 1389 ساعت 08:11 ب.ظ http://yavash.persianblog.ir

سلام سارا
ممنونم از لطفت از اینکه سر میزنی و دلگرمم میکنی
جسارتی نکردی عزیز اگه نظر واقعیتو نگی دوست خوبی نیستی برام از تعریف دروغی چیزی نصیب من نمیشه
سارا جان من هنوز شروع به نوشتن نکردم . تمام این مطالب و چندپست بعدی همگی نوشته های گذشته ایه که تو دلتنگیام برای خودم نوشتم . هیچکدوم ویرایش نشده . به خودم اجازه ندادم ویرایششون کنم . دوست دارم اگه ادامه ای وجود داره بدونم از کجا و چه جوری شروع شده
سایه ات همیشه رو سرمون بمونه

یواش یکشنبه 30 خرداد 1389 ساعت 09:32 ب.ظ http://yavash.persianblog.ir

سارا جان سلام
خواهشی دارم میدونم سرت شلوغه و گرفتاری ولی برام مهمه وگرنه مزاحمت نمی شدم
می خواستم نوشته ی مسیحانه ی منو خیلی مختصر و کوتاه
به نثر برام بنوبسی .
مددکار باشی

کامران رسول زاده یکشنبه 30 خرداد 1389 ساعت 11:13 ب.ظ http://haftsalegi.persianblog.ir

سلام
به نظرم برای خوندن شعر دعوت لازم نیست.قدم رنجه کردین.نقد شعر همیشه مفیده حتی وقتی مغرضانه ویا تلخ باشه.اتفاقا نقد شما بسیار اصولی و فنی ست.این به خاطر شاعر بودن شماست.از نقدتون ممنونم.
ضمنا ازینکه نقد خوب در مورد شعرتون نمی شنوین می شه به این نتیجه رسید که کارهای قبلی شما اونقدر خوبه بوده که مخاطبتون تحمل حتی یک لغزش کوچیک در قلم شما رو نداره...

نظر لطف شماست
ولی مطمئنا با همین نقد های سازنده است که من میتونم به نقطه ضعف های خودم بیشتر پی ببرم .
امیدوارم کارهای بعدیم بخاطر چیز هایی که از نقد دوستانم اموختم خیلی بهتر باشه .
واقعا از شما و همه دوستانی که نظرات و تجربه هاشون رو در اختیارم می ذارن ممنون .
انشاالله با کار های بعدی از خجالتشون در بیام ...

یواش دوشنبه 31 خرداد 1389 ساعت 01:14 ق.ظ

سلام سارا
هرجوری دوست داری از کلمات و واژه ها استفاده کن . فقط مفهومش عوض نشه .
یعنی بجای مسیحانه جوجه اردک زشت و ننویسی ( شوخی کردم ) غیر از تو از چن تا از دوستای دیگه هم این خواهش و کردم .
ممنونم و منتظر

محمدعلی حسنلو دوشنبه 31 خرداد 1389 ساعت 11:04 ق.ظ http://poem-m.blogfa.com

سلام سارا .
من مدتی نبودم و به همین دلیل نتوانستم کامنتت را زودتر جواب دهم .از تغییر گفته بودی ، تغییر اتفاق افتاده ولی نه در جهت ساختار شعرهای شما بلکه بیشتر در جهت محتوا بوده . شعر را با گنجشکک شروع کرده ای وهمین زبان شعر شما را دچار اشکال کرده .کلمات شعر همه در یک حوزه زبانی نیستند . فکر می کنم باید بیشتر وسواس به خرج دهی در نوشتن به خصوص بعد از سرودن یک شعر .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد