من مادرم


اولین قطره که بارید 

دانستم شعری در راه است ...!


هنوز ولی نمیدانم 

تو نوشته هایم را شعر میکنی 

یا نوشته هایم تورا مثل یک شعر 

بی صدا به دنیا می آورند ؟


نمی دانم

من رنج ها را شعر میکنم

یا رنج ها مرا شاعر ؟


به هر حال هر چه که هست 

دلم نمیگیرد از این فراق های پیاپی !


تو نمی گریی از این تولد 

پس من هم نمیخندم 

                             

             چرا که من ، 

درد زاده شدنت را می چشم 

آن زمان که از دهانم متولد میشوی !


آری 

من 

مادر هزاران شعری هستم 

که هر کدامشان 

وقت میلاد 

هزاران غم بی وزن 

غم سپید 

غم بی قافیه 

روی خطوط دفتر زائیدند!



پ ن: (بی ربط!!)

{هستند کسانی که هنوز فرق میان "لطف" و "وظیفه" را نمیدانند !

{ این بار هم بی آنکه پیدایش کنم ....


نظرات 21 + ارسال نظر
همیشه شنبه 1 اسفند 1388 ساعت 01:53 ق.ظ

این بار بیشتر از اینکه برای شعرت حرفی بزنم
برای بی ربط نوشته هایت حرفی دارم !!

خدایا چه زجر آورند کسانی که الطاف دیگران در حق خود را وظیفه ی آن شخص میدانند !!
و زجر آورتر اینکه با همه این ها تو هنوز هم لطف میکنی !

و دوم : کیست این کسی که هنوز پیدایش نکردی ؟؟؟

اول اینکه : ....
و دوم اینکه : همان کسی که گمش کردم !!!

رویاباقری شنبه 1 اسفند 1388 ساعت 07:58 ب.ظ http://www.toolooemah.blogfa.com

گریه کردم گریه هم این‌بار آرامم نکرد

هرچه کردم... هرچه... آه! انگار آرامم نکرد

روستا از چشم من افتاد، دیگر مثل قبل

گرمی آغوش شالیزار آرامم نکرد

بی تو خشکیدند پاهایم کسی راهم نبرد

درد دل با سایه و دیوار آرامم نکرد

خواستم دیگر فراموشت کنم، اما نشد

خواستم، اما نشد، این کار آرامم نکرد

سوختم آنگونه در تب، آه! از مادر بپرس

دستمال تب‌بر نمدار آرامم نکرد

ذوق شعرم را کجا بردی که بعد از رفتنت

عشق و شعر و دفتر و خودکار آرامم نکرد


نجمه زارع


قشنگ بود ساراجون
مرسی

مینا شنبه 1 اسفند 1388 ساعت 09:02 ب.ظ


نمی دانم

من رنج ها را شعر میکنم

یا رنج ها مرا شاعر ؟

زیبا بود
واقعا زیبا ...

اما تو هر چه که هستی
عاشقی
نه
شاعری
نه شاعری عاشقی

آری شاعری عاشق که شور شعر را با هنر به کاغذ میبخشد...!

تقدیم به تو که زیبا مینویسی

رفیق نیا یکشنبه 2 اسفند 1388 ساعت 12:11 ق.ظ http://www.rafighnia.blogfa.com

سلام
بابت دیرآمدنم معذرت
هربارکه مهمان شمامی شوم سرشارازحس شاعری می شوم
احسنت وهزارآفرین به حس شاعریتان ای شاعرواژ هها

((((من

مادر هزاران شعری هستم

که هر کدامشان

وقت میلاد

هزاران غم بی وزن

غم سپید

غم بی قافیه

روی خطوط دفتر زائیدند!)))))

لحظه هایت میلادوتولدت سپید!!!

مجتبی حیدری دوشنبه 3 اسفند 1388 ساعت 02:15 ق.ظ http://cgtasnim.blogfa.com/

سلام
تو نمی گریی از این تولد

پس من هم نمیخندم
....................................................
خوشحال میشم تشریف بیارید

مجتبی حیدری سه‌شنبه 4 اسفند 1388 ساعت 04:32 ق.ظ http://cgtasnim.blogfa.com/

به انتقام رقیه شه از سفر برسد

فغان ز آل امیه به صد شرر برسد

به آسمان شب من رخ قمر برسد

شرر به خرمن ایمان بی ثمر برسد

به جسم آن دو منافق ز نو شرر برسد

به سقف نحس سقیفه اگر خبر برسد

که تیغ حیدر صفدر بدین پسر برسد

به نخل خشک مدینه چو برگ تر برسد

اگر سحر برسد وای اگر سحر برسد ...

رفیق نیا سه‌شنبه 4 اسفند 1388 ساعت 09:24 ب.ظ http://www.rafighnia.blogfa.com

سلام شاعرواژه ها
زیرپای آینه به روزشد
حضورمنورشمااین محفل شاعرانه رامنورترخواهدکرد
تشریف بفرمائید

جاداردازهمه دوستانی که آمدند مهمان جشن شعرزیرپای آینه شدند برایم نظردادندونقدکردندویاآمدندوخواندندورفتندتشکرکنم که حضور گرم شما باعث روشنی زیرپای آینه شده وخواهدشد بار دیگر زیرپای آینه رامنورسازیدوبگذاریداین محفل همچنان پررونق بماندمتشکرم.

مجتبی حیدری سه‌شنبه 4 اسفند 1388 ساعت 11:18 ب.ظ http://cgtasnim.blogfa.com/

بر دل یاقوت با خط طلا بنوشته اند

شیعیان حاجی شدند چون دور حیدر گشته اند


هر که با حیدر نباشد مطمئنا کافر است

اهل سنت دور کعبه از ازل ول گشته اند

رفیق نیا چهارشنبه 5 اسفند 1388 ساعت 02:37 ق.ظ http://www.rafighnia.blogfa.com

سلام
ممنون ازحضورگرمت متشکرم
درضمن شعردومم روازشعر<سی ماه>توالهام گرفتم
جسارتی اگه شده ببخش



"مدرسه"

درآن سالهای دلربائی ودلدادگی ودلبستگی...

تنهادرسی که خوب خوب بلد بودم

«سکوت»بود!

سکوتم بیست بود!

سکوت کردم وافتادم ازدرس "صفرشدم"

سکوت کردم وردشدم ازعشق "دیوانه شدم"

سکوت کردم ومحکوم شدم به بودن

زندانی شدم در ماندن.



دراین سالهای دل کندن ودل بریدن ودلتنگی...

فوق تخصص"فریاد"رامی گذرانم

تادرکوچه های هیچ کس وهیچ چیزفریادشوم!

ازدست سکوت آن سالهادادنمی شوم

بیداد می شوم!!

نمی دانم متغییر منم یا "فریاد" ؟

ثابت منم یا "سکوت" ؟

رفیق نیا

مجتبی حیدری چهارشنبه 5 اسفند 1388 ساعت 04:51 ق.ظ http://cgtasnim.blogfa.com/

آیا همونقدر که برای سال جدید آماده هستیم
برای مرگ که هر لحظه امکان داره مارو از تمام خوشی هامون جداکنه هم
آماده هستیم
...................................................
و ان الموت حق ... تشریف بیارید

محمد حسین او چهارشنبه 5 اسفند 1388 ساعت 05:13 ب.ظ http://mirbaagheri.blogfa.com

سلام علیکم .
خوبید ؟ احوال شما ؟
شعر قشنگی است . شخصا به خصوص از این قسمت خیلی لذت بردم :

نوشته هایم تورا مثل یک شعر

بی صدا به دنیا می آورند

مجتبی حیدری پنج‌شنبه 6 اسفند 1388 ساعت 02:17 ق.ظ http://cgtasnim.blogfa.com/

هر کس که بجز علی امامش باشد

باطل همه صوم و صلاتش باشد

هر کس که نمک خورد و نمکدان بشکست

نان و نمک علی حرامش باشد

مسافران پاییز ... مارال پنج‌شنبه 6 اسفند 1388 ساعت 08:32 ق.ظ http://mosaferepaiiz.blogfa.com

و کاش من هم شاعری بودم
که دلتنگی اش را
می توانست روی کیبوردش خالی کند
اما همین قدر که قلمی می آید و می رود
و همین قدر که عاشقم
گمان کنم برای هفت پشت یک عمرم کافی باشد.
خواستم بگویم اگر عشقی نبود یا نفرتی
شاید هرگز شعری هم زائیده نمی شد.
قلمت همیشه سبز و قدمهایت پایدار.

محمد علی حسنلو پنج‌شنبه 6 اسفند 1388 ساعت 12:33 ب.ظ http://ghatarechobi.persianblog.ir

سلام دوست من . شعر را خواندم و لذت بدم .
حرف خاصی برای گفتن ندارم فعلا .

مجتبی حیدری جمعه 7 اسفند 1388 ساعت 11:59 ق.ظ http://cgtasnim.blogfa.com/

با دست تو زمان ستم وفتنه سر آمد

خصم علی و فاطمه از پا به در آمد

با دست تو طاغوت به قعر سقر افتاد

با آل علی هر که در افتاد ور افتاد

(( شادی روح حضرت ابولولو صلوات))

زهتاب جمعه 7 اسفند 1388 ساعت 03:24 ب.ظ

سلام.
اشکالی نداره.در خدمتیم.

پاسخ پس از حدود 9 ماه ...
به هر حال قدم رنجه فرمودید ...
تشکر .

سمانه اسحاقی جمعه 7 اسفند 1388 ساعت 08:52 ب.ظ http://samaram.blogsky.com

می دانستی مادران شعر را با ناف کودکانشان خفه میکنند؟

و من مادری هستم که کودکانم مرا قبل از به دنیا آوردن سقط میکنند...

مجتبی حیدری شنبه 8 اسفند 1388 ساعت 12:32 ق.ظ http://cgtasnim.blogfa.com/

بالای دست علی دستی نیست
توکه زیر دستی بگو یا علی
.....................................................
والجنته حق ... تشریف بیارید

ر.خ یکشنبه 9 اسفند 1388 ساعت 01:53 ب.ظ http://www.eshare-ha.blogfa.com

سلام
اشاره ها
تاثیر چشمانش بر دست هایم
که ناخود آگاه روی کاغذ می روند...
خوشحال میشم به من سر بزنین...

محمد حسین دوشنبه 10 اسفند 1388 ساعت 03:45 ب.ظ http://mirbaagheri.blogfa.com

سلام علیکم .

این پستو قبلا خوندم !
دو عبارت اولو که دیدم یادم افتاد چند روز پیش خوندم . اما نمی دونم چرا چیزی ننوشته ام براتون .

هواخواه پر و پا قرص سکوت شده ام .

بهرام مژدهی پنج‌شنبه 27 اسفند 1388 ساعت 07:23 ب.ظ http://www.bahramb1388.persianblog.ir

سلام خواندم زیبا بود به امید دیدار ...بهار بر شما مبارک

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد