نمی خواهم اسب های سفید آرزو
بهانه ی من شوند
برای دیدنت...
چیزی نمی خواهم
و برای من
همان شاخه ی صداقتی که بر لب داری
و آن رد نورانی عشق بر سینه ات
کافیست...
چیزی نمی خواهم
چرا که اسب ها دیر به مقصد می رسند .
تو
ولی
زودتر بیا ...
ای تو که همه اسب ها
آرزوی مرکب بودنت را دارند !
سلام
ممنون ازدعوتتان
عالی بود
"شاخه صداقت برلب"
"ردنورانی عشق برسینه"
وای چه ترکیبهای شاعرانه ای!
قلمت ماندگار!
سلام
زیبا بود و پر احساس
تصاویر شاعرانه ی زیبایی داشت
پیروز باشی
سلام .
شعری خواندم کاملا در حال و هوای انتظار .فکر می کنم باید بهتر از اینها و تاثیرگذارتر در مورد این مسائل حرف زد . راستش درباره ی این مسادل شعر زیاد سروده شده و همین کار را سخت تر هم می کند .در بعضی سطرها شاعر می توانست موجزتر بگوید . مثلا می شد برای دیدنت را از سطر سوم حذف کنی و اجازه بدهی مخاطب خودش به این کشف دعوت شود .
در کل فکر می کنم نسبت به شعرهای قبلی شما قویتربود .
از دعوتت ممنونم .