آرزو

نمی خواهم اسب های سفید آرزو

بهانه ی من شوند 

برای دیدنت...


چیزی نمی خواهم 

و برای من 

همان شاخه ی صداقتی که بر لب داری 

و آن رد نورانی عشق بر سینه ات

کافیست...


چیزی نمی خواهم 

چرا که اسب ها دیر به مقصد می رسند .


تو 

ولی 

زودتر بیا ...

ای تو که همه اسب ها 

آرزوی مرکب بودنت را دارند !


نظرات 3 + ارسال نظر
رفیق نیا سه‌شنبه 7 مهر 1388 ساعت 07:46 ب.ظ http://www.rafighnia.blogfa.com

سلام
ممنون ازدعوتتان
عالی بود

"شاخه صداقت برلب"
"ردنورانی عشق برسینه"

وای چه ترکیبهای شاعرانه ای!
قلمت ماندگار!

Farshid چهارشنبه 8 مهر 1388 ساعت 01:12 ق.ظ http://farshidx.blogsky.com/

سلام
زیبا بود و پر احساس
تصاویر شاعرانه ی زیبایی داشت
پیروز باشی

محمد علی حسنلو پنج‌شنبه 9 مهر 1388 ساعت 09:50 ب.ظ http://poem-m.blogfa.com

سلام .
شعری خواندم کاملا در حال و هوای انتظار .فکر می کنم باید بهتر از اینها و تاثیرگذارتر در مورد این مسائل حرف زد . راستش درباره ی این مسادل شعر زیاد سروده شده و همین کار را سخت تر هم می کند .در بعضی سطرها شاعر می توانست موجزتر بگوید . مثلا می شد برای دیدنت را از سطر سوم حذف کنی و اجازه بدهی مخاطب خودش به این کشف دعوت شود .
در کل فکر می کنم نسبت به شعرهای قبلی شما قویتربود .
از دعوتت ممنونم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد