...1

برای شادی روح زخمی ام  

همه ی پنج شنبه ها را  

فریاد خیرات میکنم ...!

ودر هیاهوی خسته ی این فریاد ها  

صدای فاتحه نخواندنت...!  


 

مرده ام   

.

 کسی نیست روی قبرم  

گل پرپر کند ...! 

 

و تنها فایده مردنم همین میشود  

که گل ها کمی بیشتر زنده می مانند!

نظرات 6 + ارسال نظر
کامران شنبه 24 مرداد 1388 ساعت 01:56 ق.ظ http://haftsalegi.persianblog.ir

سلام
وقتی شعر شما رو می خونم منتظر اتفاقای بزرگم... خوب می نویسید.آگاهانه و روان.
موفق باشید

محمد علی حسنلو شنبه 24 مرداد 1388 ساعت 12:50 ب.ظ http://poem-m.blogfa.com

سلام .
هر دو شعر قشنگت را خواندم .
در هر دو شعر حس زیبایی وجود داشت و برایم جالب بودند . فقط گاهی در شعرها دچار صراحت لهجه شده ای دوست من .

می آیی
فقط کافیست باورمان شود ...
ولی آقا ...
چه میشود امروز که روز حضورتوست
بهانه ای شود برای ظهور ؟!

احساس شما در این چند سطر اخر قابل ستایش است ولی آیا میشود گفت که در این سطرهایی که نوشتم برایتان شعری اتفاق افتاده . من فکر میکنم که نه .
اگر شما قرار بود همین حرفها را به زبان نثر می گفتید چطور می نوشتید ؟
دوست عزیزم از لطفت و اینکه برای خواندن شعرهای قشنگت دعوتم می کنی ممنونم .حرفهایم امیدوارم باعث کدورت نشود.
به امید دیدارهای بعدی .



رفیق نیا شنبه 24 مرداد 1388 ساعت 03:58 ب.ظ http://WWW.RAFIGHNIA.BLOGFA.COM

سلام
بااحترام به حس شاعری ات وبا احترام به شعرت
(ازپنج شنبه بیرون بیا
تا شنبه ها
قبل ازآفتاب
آمدنش رانظاره کنی
تااوبداند که شنبه ها تنهامتعلق به اونیست
ازپنج شنبه بیرون بیا
شنبه پراز دوستان توست
که به خانه ات آمده اند
تادرجشن تولدت شرکت کنند!
پنج شنبه رارهاکن
به شنبه بیا
که حتمن درشناسنامه ات
روزتولدت شنبه است!)
شایسته شنبه ای ونمی دانی!

محمد نوروزی یکشنبه 25 مرداد 1388 ساعت 12:13 ب.ظ http://www.mohamad-nor.blogfa.com

سلام و درود

وبلاگ مصرع ابرو

بعد از مدت ها ...
-
مغز جهان سومی ات را خراب کن
از خود بدو به آن سر دنیا شتاب کن

چرا که به قول شاملو :" بودن به از نبود شدن"

تو تکّه تکّه شدی ، کوه ریخت از پر ِ تو
صدات کردم : هی ی ی

و رنگ های تو برگشت ، تا شدی طاووس
نه اژدهای دو سر

حالا دارم فکر میکنم :

گیجی به هسته ی حلزونی که می رسد
دنیا به پشت شیشه ی خونی که می رسد......................


بامعرفی دو کتاب خوب
-و یک مستزاد و یک مثنوی در دو حال و هوا ........

بروزم عزیز ومنتظر نقدهای درست وحسابی ات

یا علی

حامد دوشنبه 26 مرداد 1388 ساعت 08:58 ب.ظ http://sepid-siah.blogfa.com

نفیر شکستن یکی شاخه
چنان ضجه باران
یا زنگ کلیسایی متروک
و یا قلبی
پاره پاره است .
نفیر شکستن یکی شاخه
چنان فریاد پاییزی است
شکسته در سکوت برگی
در خاطره ای خوش
از رطوبتی .
“شاخه کوچک فندق “
ترانه ای است در خود آگاه تنم
در خودآگاهی که در آن
ریشه ام فریاد می زند :
سرزمین من مجروح است .

..................................................

سارا جان بسیار زیبا بود .
ممنونم از حضورت .

Farshid سه‌شنبه 27 مرداد 1388 ساعت 09:46 ق.ظ http://farshidx.blogsky.com/

سلام دوست من
شعر مثل همیشه زیبا و خوندنی بود
پیروز باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد