«فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ...»
سوره فتح آیه 26 ـــــــــــــ
از فروردین 10 روزی نگذشته بود که زیر باران همیشگی شمال ، نزول اجلال کردم!!
شدم سین هشتم سفره جنگل و دریا ...
سینی که تنها صفتش "آرامش" بود و تنها چیزی که نداشت ، اتفاقا همان "آرامش"!
از همان اول حیاط بازی بچگی هام صحن های بی انتهای حرم بود و همبازی هام کبوترها ...
چند وقتی هم این اواخر مهمان انار و زعفران و ستاره بودم ...
کویر "شاعر" که نه ، دیوانه ام کرد و پس فرستادم به همان جایی که بودم ...
همین.
در ضمن استفاده از مطالب تنها با ذکر منبع و نام نویسنده مجاز است .در غیر اینصورت "پیگرد قانونی" را نمیدانم ، اما " گناه" ،،، حتما دارد!
شعر ها و دست نوشته های سکینه تاجی
ادامه...
سلام . هر دو شعر قشنگت را خواندم . در هر دو شعر حس زیبایی وجود داشت و برایم جالب بودند . فقط گاهی در شعرها دچار صراحت لهجه شده ای دوست من .
می آیی فقط کافیست باورمان شود ... ولی آقا ... چه میشود امروز که روز حضورتوست بهانه ای شود برای ظهور ؟!
احساس شما در این چند سطر اخر قابل ستایش است ولی آیا میشود گفت که در این سطرهایی که نوشتم برایتان شعری اتفاق افتاده . من فکر میکنم که نه . اگر شما قرار بود همین حرفها را به زبان نثر می گفتید چطور می نوشتید ؟ دوست عزیزم از لطفت و اینکه برای خواندن شعرهای قشنگت دعوتم می کنی ممنونم .حرفهایم امیدوارم باعث کدورت نشود. به امید دیدارهای بعدی .
سلام بااحترام به حس شاعری ات وبا احترام به شعرت (ازپنج شنبه بیرون بیا تا شنبه ها قبل ازآفتاب آمدنش رانظاره کنی تااوبداند که شنبه ها تنهامتعلق به اونیست ازپنج شنبه بیرون بیا شنبه پراز دوستان توست که به خانه ات آمده اند تادرجشن تولدت شرکت کنند! پنج شنبه رارهاکن به شنبه بیا که حتمن درشناسنامه ات روزتولدت شنبه است!) شایسته شنبه ای ونمی دانی!
نفیر شکستن یکی شاخه چنان ضجه باران یا زنگ کلیسایی متروک و یا قلبی پاره پاره است . نفیر شکستن یکی شاخه چنان فریاد پاییزی است شکسته در سکوت برگی در خاطره ای خوش از رطوبتی . “شاخه کوچک فندق “ ترانه ای است در خود آگاه تنم در خودآگاهی که در آن ریشه ام فریاد می زند : سرزمین من مجروح است .
سلام
وقتی شعر شما رو می خونم منتظر اتفاقای بزرگم... خوب می نویسید.آگاهانه و روان.
موفق باشید
سلام .
هر دو شعر قشنگت را خواندم .
در هر دو شعر حس زیبایی وجود داشت و برایم جالب بودند . فقط گاهی در شعرها دچار صراحت لهجه شده ای دوست من .
می آیی
فقط کافیست باورمان شود ...
ولی آقا ...
چه میشود امروز که روز حضورتوست
بهانه ای شود برای ظهور ؟!
احساس شما در این چند سطر اخر قابل ستایش است ولی آیا میشود گفت که در این سطرهایی که نوشتم برایتان شعری اتفاق افتاده . من فکر میکنم که نه .
اگر شما قرار بود همین حرفها را به زبان نثر می گفتید چطور می نوشتید ؟
دوست عزیزم از لطفت و اینکه برای خواندن شعرهای قشنگت دعوتم می کنی ممنونم .حرفهایم امیدوارم باعث کدورت نشود.
به امید دیدارهای بعدی .
سلام
بااحترام به حس شاعری ات وبا احترام به شعرت
(ازپنج شنبه بیرون بیا
تا شنبه ها
قبل ازآفتاب
آمدنش رانظاره کنی
تااوبداند که شنبه ها تنهامتعلق به اونیست
ازپنج شنبه بیرون بیا
شنبه پراز دوستان توست
که به خانه ات آمده اند
تادرجشن تولدت شرکت کنند!
پنج شنبه رارهاکن
به شنبه بیا
که حتمن درشناسنامه ات
روزتولدت شنبه است!)
شایسته شنبه ای ونمی دانی!
سلام و درود
وبلاگ مصرع ابرو
بعد از مدت ها ...
-
مغز جهان سومی ات را خراب کن
از خود بدو به آن سر دنیا شتاب کن
چرا که به قول شاملو :" بودن به از نبود شدن"
تو تکّه تکّه شدی ، کوه ریخت از پر ِ تو
صدات کردم : هی ی ی
و رنگ های تو برگشت ، تا شدی طاووس
نه اژدهای دو سر
حالا دارم فکر میکنم :
گیجی به هسته ی حلزونی که می رسد
دنیا به پشت شیشه ی خونی که می رسد......................
بامعرفی دو کتاب خوب
-و یک مستزاد و یک مثنوی در دو حال و هوا ........
بروزم عزیز ومنتظر نقدهای درست وحسابی ات
یا علی
نفیر شکستن یکی شاخه
چنان ضجه باران
یا زنگ کلیسایی متروک
و یا قلبی
پاره پاره است .
نفیر شکستن یکی شاخه
چنان فریاد پاییزی است
شکسته در سکوت برگی
در خاطره ای خوش
از رطوبتی .
“شاخه کوچک فندق “
ترانه ای است در خود آگاه تنم
در خودآگاهی که در آن
ریشه ام فریاد می زند :
سرزمین من مجروح است .
..................................................
سارا جان بسیار زیبا بود .
ممنونم از حضورت .
سلام دوست من
شعر مثل همیشه زیبا و خوندنی بود
پیروز باشی