« عاقبت خواهم مُرد »
و تنِ خسته ی من در دلِ سردِ کفنم خواهد خفت !
سال ها می گذرد ... وزمان ، نام مرا ؟، یاد مرا
از همه ی خاطره ها خواهد شُست ...!
باز می اندیشم :
بعد مرگم آیا ، این زمان ، خاطره هایم را هم
از کتاب و ورقِ ذهنِ تو هم خواهد شست ؟
گاه فکرم این است :
- و از این فکر بسی می خندم -
دوست دارم روزی ، که مرا مرگ در آغوش گرفت
وبخواهند که جسمم به دلِ خاک سپارند و رهایم بکنند
تو بیایی و دمی ، جسمِ بی جانِ مرا تنگ در آغوش کشی ...
خنده ام می گیرد ...!
من توقع دارم ، تو که اندازه ی یک قافیه وسعت داری
نه به اندازه ی هق هق بلکه ، کَمَکی گریه کنی ...
خنده دار است عزیز ... خنده دار است بسی ...می دانم .!
« می دانم عاقبت خواهم مرد »
عاقبت بادِ زمان ، خاکِ آن خاطره ها را حتی
از سَرت خواهد برد ...
می دانم ...
سارا.
وبلاگتون زیباست و مطالبش خواندنی...
در ضمن خوشحال میشیم قدم رنجه کنید و آغاز رمان هجده هزار صفحه ای سی جی ام: ویگو مورتنسن نوشته سارا صولتی را مطالعه کنید. این براستی باعث افتخار ماست که "شما" هم آن را بخوانید.
جرم اون فقط یه عشقه٬مث عشق پاک مجنون
لیلی رفته پی دنیاش ٬ولی زیر خاک مجنون
تو کتابا خونده بودم٬لیلی اول از همه مرد
مجنون بعد مردن اون٬لحظه ای دووم نیاورد
اما تو عشق غریبه ٬مجنون اول از همه مرد
ولی لیلای معاصر ٬عشق مجنون و ز یاد برد
.........................................
دارم میرم اما بدون٬بی تو دلم غرق غمه
برای گفتن غمم٬هر چی که جمله هست کمه
دارم میرم اما یکی٬توی دلم داد میزنه
می گه که قلب تو هنوز٬ ...................!
...........................................
یاحق
خدایا به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده ی خود را ؟
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بگذاریم
کجا ؟ هر جا که پیش اید
بدانجایی که می گویند خورشید غروب ما
زند بر پرده ی شبگیرشان تصویر
بدان دستش گرفته رایتی زربفت و گوید : زود
وزین دستش فتاده مشعلی خاموش و نالد دیر
کجا ؟ هر جا که پیش اید
به آنجایی که می گویند
چوگل روییده شهری روشن از دریای تر دامان
و در آن چشمه هایی هست
که دایم روید و روید گل و برگ بلورین بال شعر از آن
و می نوشد از آن مردی که می گوید
چرا بر خویشتن هموار باید کرد رنج آبیاری کردن باغی...م امید
سلام . . .
یه مدت میشد که نبودم . . .
اومدم بگم هنوز بیادتم . .
فقط همین
ذهن پوچ
یک آآآه برای آنهایی که دوستم دارند
و یک لبخند برای آنهایی که از من متنفرند
این است مرگ من
و دیگر هیچ
قطره ای اشک برای آخرین بار
و لبخندی برای اولین بار
همه چیزیست که برایم می ماند
حسرتی برای فرصتهای از دست رفته
و امیدی به آنچه برایم مانده
حقیقتاً چه چیزی برایم خواهد ماند؟
در ورای این چاه تاریک؟
نمیدانم
و باز هم سخن آن شاعر را تکرار می کنم:
یک آآآه برای آنهایی که دوستم دارند
و یک لبخند برای آنهایی که از من متنفرند
من آپم
بهم سر بزن
منتظرم
بای...
تو روزایی که نبودی،نمیدونی چی کشیدم
روزی صد دفعه عزیزم،به ته خط میرسیدم
تو نبودی تا سرم رو،بزارم رو شونهء تو
خودت هم خوب می دونستی،.............؟
...............................................
یا حق
و پس از رفتنش دیگر هیچ قطره بارانی بر مزارش نخواهد بارید...
سلام
چه زیبا بود
موفق باشی
من به روزم
در گذر گاه زمان
جای ما خالی نیست
میرود یاد من و خاطر تو
به فراموشکده ی عالم نامرد و تباه...
میشود یاد من و خاطر تو
همچو مردابی درین عالم بد رنگ و سیاه
اگه میخوای با خدا مناجات کنی درد ودلی داشته باشی
به وبلاگ من سری بزن
با خدا چه جوری حرف میزنی ؟
حرفاتو بنویس
موفق باشی
سلام
عجب شعری بوددددددددددددددددددددددددددددد
محشر بودددددددددددددددددددد
سلام . خسته نباشید . من مدیر سایت M L B K (ام ال بی کی ) هستم اگه با تبادل لینک موافقید کلیک کنید . متشکرم ...
سلام
ممنون بابت حضور گرمت
نماز و روزه هاتون قبول باشه
هردو وبلاگام آپن
ممنون می شم یه سری بزنین
www.ghebleye-ashegh.blogfa.com
ماییم که در غیبت کبری ماندیم
www.ghebleye-mashogh.blogfa.com
آنکه در حسرت یک نیم نگه سوخت
موفق باشید
یا علی
سلام من به شما لینک دادم شما هم من رو به نام عشق سرد یا عشقولانه لینک کن دوست دار شما از مشهد
سلام. سارا جون.خیلی مطالبی که نوشته بودی قشنگ بود خوشحال میشم اگه به من هم سر بزنید .
نظرتو در بارهی تبادل لینک به من بده