خواب خدا...

در رویاهایم خدا را دیدم که با او گفتگو می کردم . پرسیدم چه چیزی بشر شما را سخت متعجب می کند ؟ گفت : کودکیشان . این که آن ها از کودکیشان خسته می شوند و عجله دارند که زود بزرگ شوند . سلامتی خود را از بین می برند تا پول به دست آورند و دوباره پول هایشان را از دست میدهند تا سلامتی خود را به دست آورند .حال را فراموش می کنند و به فکر آینده اند و وقتی به آینده میرسند به فکر گذشته اند ، بنابراین نه در حال زندگی می کنند ، نه در گذشته و نه در آینده . این که آن ها به گونه ای زندگی می کنند که گویی هرگز نمی میرند و به گونه ای می میرند که گویی هرگز زندگی نکرده اند .

     پرسیدم دوست داری کدام درس زندگی را بندگانت بیاموزند ؟ بیاموزند که ثروتمند کسی نیست که بیشترین ها را دارد بلکه کسی است که به کمترین ها نیاز دارد . بیاموزند که آدمهایی هستند که آن ها را دوست دارند . فقط نمی دانند که چگونه احساساتشان را نشان دهند . بیاموزند که فقط چند ثانیه طول میکشد تا زخم های عمیق در دل آن ها که دوستشان داریم ایجاد کنیم ولی سال ها طول می کشد تا آن زخم ها را التیام بخشیم.

نظرات 2 + ارسال نظر
ذهن پوچ جمعه 16 فروردین 1387 ساعت 11:11 ب.ظ

شیطان مخلوقی ناتوان است که عرضه ی اطاعت از قانون سلامتی را ندارد.جبران

الهه بابی سه‌شنبه 21 خرداد 1387 ساعت 06:45 ب.ظ

این بهترین متنی بوده که در تمام عمرم بهش برخورده دقیقا ۵ سال پیش بود که زندگیمو از این رو به اون رو کرد
ممنون که براو یاداوریش کردین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد