قلبم گرفته ...
هرگز نخواستم بگویم که تورا چقدر
عاشق شدم ؟ چه وقت؟چگونه ؟چرا؟چقدر ؟!
هرگز نخواستم که بگویم نگاه تو
از ابتدای ساده ی این ماجرا چقدر –
من را شکست ، ساخت ، شکست و دوباره ساخت !
من را چرا شکست ؟ چرا ساخت ؟ یا چقدر ...؟
هرگز نخواستم به تو عادت کنم ولی
عادت نبود حسی از آن ابتدا چقدر
مانند پیچکی که بپیچد به روح من
ریشه دواند و سبز شد و ماند تا...چقدر
تقدیر را به نفع تو تغییر می دهند
اینجا فرشته ها که بدانی خدا چقدر
خوب است با تو با همه بی وفاییت
قلبم گرفته است ، نپرس از کجا ؟ چقدر ؟
قلبم گرفته است ، سرم گیج می رود
هرگز نخواستم که بدانی تو را چقدر...
نامردی اگه وارد اینترنت بشی و به وبلاگ من سر نزنی ...
خیلی هن دلتنگ نباش ...زودی می یاد....
m.t.k
سلام دوست عزیز اسم وبلاگتون خیلی قشنگه.راستی ممنون که غزل بنده رو دوست داشتید و اینجا نوشتید
هم اسم وبلاگت قشنگه هم شخص متعلق به این اسم."الهه شرقی"
تولدش مبارک